چه خوش عیش و چه خرم روزگار است

که دولت عالی و دین استوار است

سخا را نو شکفته بوستان است

امل را نو دمیده مرغزار است

هنر در مد و دانش در زیادت

[...]

ملک مسعود ابراهیم شاه است

که بر شاهیش هر شاهی گواه است

نه چون عدلش جهان را دستگیر است

نه چون قدرش فلک را پایگاه است

نبیند چون کلاه او جلالت

[...]

دل از دولت همیشه شاد بادت

که ما شادیم تا بینیم شادت

تو آنی کز خرد چیزی نماندست

درین گیتی که آن ایزد ندادت

ستوده سیرت و پاکیزه طبعت

[...]

کفایت را ستوده اختیار است

شهامت را گزیده افتخار است

عمید ملک منصور سعید آنک

محلش نور چشم کارزار است

وزیر اصلی که از اصل وزارت

[...]

جهان را عقل راه کاروان دید

بضاعتهاش خوان استخوان دید

همه ترکیب عمرش در فنا یافت

همه بنیاد سودش بر زیان دید

خرد خیره شد آنجا کز جهالت

[...]

بیار آن باد پای کوه پیکر

زمین کوب و ره انجام و تکاور

هیون ابر سیر تندر آوا

که لنگ و گنگ شد وزو ابر و تندر

تنش چون صورت ارژنگ زیبا

[...]

جهان دارا به کام جهان دار

جهان جز بر سریر ملک مگذار

چو نام تست بخت تو همیشه

که هستش جفت سعد چرخ دوار

خداوندا زبان بنده تو

[...]

سرفرازا ز خدمت تا شدم دور

بباشد دیدگانم هر زمان تر

چنان گریم که بی معشوق عاشق

چنان نالم که بی فرزند مادر

وگر آتش زنی اندر دل من

[...]

چه خدمت کرد شاها بنده تو

که با توست این چنین اعزاز و اکرام

ولیکن خسروا تو آفتابی

که هست این گیتی از تو گشته پدرام

تو دریایی و از دریا همه کس

[...]

بر آن افراخته کوهم که گویی

مرا فرمود گردون دیده بانی

شدی بی غم ز ظل و خط مقیاس

اگر جایی چنین دیدی بیانی

همانا باز نشناسی چو بینی

[...]

ز اقبال تو شاها گفت خواهم

یکی مشروح دستی با دلالت

من آن عدلم درین معنی به گفتار

که در گیتی بخوانندم عدالت

مرا یاقوت خاتم سرخ روی است

[...]

چو کوبی پای و چون گیری پیاله

تنت از لطف گردد همچو جانت

چنان گردی و پیچانی میان را

ندارد استخوان گویی میانت

ز می گرچه تهی باشد پیاله

[...]

مه سنگین دلی ای مهر دلجوی

بت شیرین لبی ای یار زرگر

بدیدم زرگری شیرین نهادی

از آن کردم رخان خویش چون زر

مگر روزی دخان چون زر من

[...]

به علم فلسفه چندین چه نازی

که باشد فلسفی دایم معطل

هزاران گونه مشکل بیش بینم

در آن زلفین مفتول مسلسل

ارکب حل شکل کل یوم

[...]

دو گونه تیر داری بر کف و چشم

سپیدان بعضی و بعضی سیاهان

بداندیشان رمند از تیر دستت

رمند از تیر چشمت نیک خواهان

اگر چون غمزه خود تیر سازی

[...]

نگارینا نرستی ز آب و در آب

سبک رفتاری و نیکو شناهی

بلی تو ماهی سیمی و هرگز

نترسد در میان آب ماهی

کنارم آبگیری هست و در وی

[...]