گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۵ - و له قصیده در مدح میرزا عبدالوهاب

 

دگر صبح است و بلبل نغمه خوان است

ز حسن گل هزارش داستان است

زمین، از رنگ لاله، لعل پوش است؛

هوا، از بوی گل عنبر فشان است

نخفتم دوش، تا وقتی که دیدم

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

از آن لب شکوه‌ام بسیار و، هر شب

به لب می‌آرم و، می‌نگرم لب

شب آدینه، بر مستان چنان است

که روز شنبه بر طفلان مکتب

بیا رب یا رب افتاده است کارم

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

گلی و بلبلی تا در چمن هست

نشانی از تو و نامی زمن هست

نه چون سروت، نهالی در چمن هست

نه چون لعلت، عقیقی در یمن هست

ندارند آگهی اخوان که راهی

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

کسی را چون به بیدادت شکی نیست

هزارت دوست بود اکنون، یکی نیست

بدشت عشق، صیادی است؛ کش دام

تهی هرگز ز صید زیرکی نیست

کسی کش صبر بسیار است داند

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

چو رویت، لاله ی رنگین نباشد

چو مویت، نافه یی در چین نباشد

مهی و، مه باین پرتو ندیدم؛

شهی و، شه باین تمکین نباشد!

غزالی کو چرد در خاک کویت

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

وفادارا، وفای من نگه دار؛

مرا کشتی، عزای من نگه دار

مرا خونریز و دست از کشتن غیر

به رسم خونبهای من نگه دار

تهی سازی چو ترکش بر اسیران

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۷

 

من و دردت، که درمان من است این؛

چه درمان؟ راحت جان من است این!

من و افغان، دلت گر مهربان شد؛

که از تأثیر افغان من است این!

زدم دستش بدامان، گفت از ناز:

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۸

 

طبیبا، جان غم پرورد من بین

چو درمانم تو داری، درد من بین

تو کز می، چهره ی گلرنگ داری

به این شکرانه رنگ زرد من بین

بکویت نقد جان آورده از راه

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

کجایی یوسف ثانی، کجایی؟!

جدا از پیر کنعانی کجایی؟!

به دست اهرمن، حیف است خاتم

تو ای دست سلیمانی کجایی؟!

سردت گردم، کنون از صحبت دوش؛

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - و له علیه الرحمه

 

خوش آمد این کهن رسمم از آنان

که خود را از بزرگان میشمارند

که چون بیرون روند از ملک ناچار

بجای خود، بزرگی باز دارند

که هر جا نخل بخل و ظلم بینند

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶ - در مدح درویش مجید رحمه الله

 

کجا رفت آن نسیم صبحگاهی؟

که آمد از نفس بوی بهارش!

نسیمی، دلکش و بادی دلاویز؛

که آمد از بهشت و مرغزارش

نسیمی، برگ گلبن برفشانده

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹ - و له قطعه

 

ایا خان زمان، کز بیم خشمت؛

کند بهرام خون آشام لاوه

پی اندود ایوان تو کیوان

کشد از ماه نو بر دوش ناوه

چو خواند خطبه ی جاه تو برجیس

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۲ - و له علیه الرحمه

 

کریمی گر نباشد در زمانه

بباید با لئیمان ساخت چندی

کشد شیر از تن سگ پوست ناچار

به دستش گر نیفتد گوسفندی

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۳ - قطعه

 

غریب آزار دزد ساوجی شد

به ساوه شحنه، نه هوشی نه هنگی

همانا مانده زان دریا که شد خشک

ز یمن مولد احمد نهنگی

اگر رحم شهش گردن رهاند

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - در طلب کلیات جامی علیه الرحمه

 

سرت مینام از باد بهاران

به بیدآباد رو از باغ کاران

در آن مشکوی مشکین شو خرامان

معطر ساز آنجا جیب و دامان

که آن گلزار، خاکش عنبرین است؛

[...]

آذر بیگدلی
 
 
sunny dark_mode