گنجور

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱ - به نام خدا

 

الهی بنده را در کار خود کن

حضوری بخش و توفیقم مدد کن

که بعد از هشتصد و من بعد هشتاد

بگویم قصه شیرین و فرهاد

دگر بار از نو این شیرین و خسرو

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲ - گفتار در توحید

 

بنام آنکه جان آرام ازو یافت

دل معشوق و عاشق کام ازو یافت

به جوی تن روان را کرد جاری

زبان را در فصاحت داد یاری

به چشم خود نظر بر روی خود کرد

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۳ - گفتار در مناجات

 

خدایا رحمتی در کار من کن

به لطف خود هدایت یار من کن

که در کار تو از بایسته تو

نکردم آنچه بد شایسته تو

در آن روزی که باشد عرض اکبر

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۴ - گفتار در نعت سید المرسلین صلی الله علیه و سلم

 

ندارم وصف و تحمیدی که نیکوست

سزای آنکه مقصود از جهان اوست

محمد آن که در ملک نکویی

بود صد بار به از هر چه گویی

خرد حیران در آن وصف و بیانست

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۵ - در مدح سلطان البحر و البر سلغرشاه دام ملکه

 

چو بختم یار و دولت همنشین شد

سعادت با من از هر در قرین شد

ز بعد منبع الاطوار جان بخش

به میدان سخن راندم دگر رخش

به نظم دلکش و الفاظ رنگین

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۶ - گفتار در سبب نظم کتاب

 

در آن روزیکه بد روز جوانی

جوانی چون بود زان سان که دانی

دلم می بود با دلبر همیشه

هوای شاعری در سر همیشه

به نقش دلبران هر جا عمل گو

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۷ - آغاز داستان

 

چنین دادم خبر پیر سخن سنج

که در تاریخ عمری برده بد رنج

که چون بر ملک کسری کسر شد ضم

به هرمز گشت سلطانی مسلم

به عالم کرد زان سان عدل بنیاد

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۸ - حکایت کردن شاپور در پیش خسرو

 

چو بشنید این سخن از شاه، شاپور

بدان خدمت زمین بوسید از دور

که شاها تا فلک را زندگانی

بود، بادی به تختت کامرانی

فلک را سایه چتر تو جا باد

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۹ - رفتن شاپور به ارمن به طلب شیرین

 

زمین را بوسه زد شاپور و برخاست

که باد این کار همچون قامتت راست

میفتا در دلت هرگز ملالی

مبادا آفتابت را زوالی

نه از بیگانه روزی نی زخویشان

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۰ - رسیدن شاپور به دیر و احوال شیرین پرسیدن

 

چو زلف شب پریشان گشت بر روز

ز تب شمع فلک افتاد در سوز

ز زردی کرد روی اندر تباهی

همه گم شد سفیدی در سیاهی

فلک هر بیضه کز خون جگر کرد

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۱ - نمودن شاپور صورت خسرو به شیرین بار دوم

 

چو دیو شب برآمد از تنش جان

یکایک شد پری هر گوشه پنهان

فسون خوان سحرگه از دم سرد

پریها را همه در شیشه ای کرد

دگر ره رفته بد شاپور از پیش

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۲ - نمودن شاپور صورت خسرو به شیرین بار سوم

 

دگر چون روز سر برزد ز کهسار

ز مردم دیو شب شد ناپدیدار

پری رویان مریم روی از سیر

همه گشتند پنهان جمله در دیر

نشستند آن ندیمان گرد شیرین

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۳ - نمودن شاپور خود را به شیرین و روانه ساختن او را به طرف مداین

 

چو شاپور این چنین نیرنگ بر ساخت

به غیبت آنچنان شطرنج ها باخت

یکی طومار نقاشانه بگشود

که هر نقشی که می خواهی در او بود

گرفت او یک سر راهی و بنشست

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۴ - رفتن شیرین پیش مهین بانو و اجازت خواستن به نخجیر و رفتن به مداین

 

سحر کاشک زلیخا جمله پالود

ز خاور خسرو خور چهره بنمود

نه حیلت را مجالی ماند نه ریو

پریها گم شدند از صحبت دیو

به صد عشوه پری روی پری زاد

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۵ - رسیدن خسرو به چشمه ماه و دیدن شیرین را در چشمه

 

سخن پرداز، کین در دری سفت

ز شیرین و ز خسرو این چنین گفت

که خسرو از پدر چون روی برتافت

در آن ره صحبت شاپور دریافت

سوی ارمن روانه کرد او را

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۶ - رسیدن خسرو به ارمن

 

چو شب اشک زلیخا ریخت برخاک

برآمد یوسف خورشید از افلاک

سپاه روم، شد بر زنگ، فیروز

به تخت شرق، آمد خسرو روز

برآمد رومیی ناگه به صد فن

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۷ - قصر ساختن مه رویان خسرو برای شیرین و نشستن شیرین در قصر

 

چو خسرو سوی ارمن یافت تسکین

شنو دیگر حکایتهای شیرین

که چون او در مداین ساخت منزل

نبودش یک زمان آرام در دل

سراسر حال خسرو کرد معلوم

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۸ - صفت مجلس خسرو و آمدن شاپور

 

چو شد احوال شیرین جمله مفهوم

ز خسرو کن حکایت نیز معلوم

چنین دارم ز استاد سخن یاد

که خسرو چون به ارمن رخت بنهاد

به عشرت روز و شب با جام بودی

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۱۹ - صفت مجلس خسرو و آگاه شدن مهین بانو از حال شیرین

 

غنیمت دان دلا روز جوانی

کزان، خوشتر نباشد زندگانی

هلالت چون فزونی جست و شد بدر

غنیمت دان مه بدر و شب قدر

بهار زندگی روز جوانیست

[...]

سلیمی جرونی
 

سلیمی جرونی » شیرین و فرهاد » بخش ۲۰ - آمدن شاپور به قصر شیرین و احوال خسرو با شیرین گفتن

 

چو شد در قصر، شاپور پری خوان

پری رو را برآمد ناله از جان

عرق افکند و از خود رفت یک چند

پس از یک لحظه افشاند از شکر قند

که ای شاپور خوش دامی نهادی

[...]

سلیمی جرونی
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode