×
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴۶
چو صبحدم خندیدی در بلا بندیدی
چو صیقلی غمها را ز آینه رندیدی
چه جامهها دردادی چه خرقهها دزدیدی
چه گوشها بگرفتی به عیش دان بکشیدی
چه شعلهها برکردی چه دیکها بپزیدی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰۴۷
به جان تو ای طایی که سوی ما بازآیی
تو هر چه میفرمایی همه شکر میخایی
برآ به بام ای خوش خو به بام ما آور رو
دو سه قدم نه این سو رضای این مستان جو
اگر ملولی بستان قنینهای از مستان
[...]