گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸

 

هوای عشق برونم ز ننگ و نام کشید

به توبه نامهٔ من، یار خط جام کشید

خوشا حریف شرابی که فکر شام نداشت

نهاد لب به شط باده و تمام کشید

ز عشق پاک به هر شیوه تو مشتاقم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۷

 

ز حشر مستی ما را چه باک خواهد بود؟

چو نامه در کف ما برگ تاک خواهد بود

ز دستبرد نگاهت، چو صبح روشن شد

که تا به حشر، مرا سینه چاک خواهد بود

زبان شانه سر حرف کی به چنگ آرد؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۰

 

خوش آنکه ساقی مجلس نقاب بردارد

غبار توبه‌ام از دل، شراب بردارد

رهین منّت دریا نمی توان گشتن

بگو به ابر، ز چشم من آب بردارد

به رنگ نافه کند خون به دل اسیران را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۶

 

لبت به پیرهن تنگ غنچه خار کند

عبیر خطّ تو خون در دل بهار کند

خراب نرگس شوخت شدم که از نگهی

سراسر دو جهان را کرشمه زار کند

رود چو موج ز دستش، عنان خودداری

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳۹

 

صباح وصل به بختم اثر چه خواهدکرد؟

به تیره روزی شامم سحر چه خواهد کرد؟

مرا که جام تغافل دهی به بزم وصال

فراق، کامم ازین تلختر چه خواهد کرد؟

شراب مهر نجوشد تو را ز زاری ما

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴۳

 

غم توگونه ی گلنار را کهربا سازد

به عشق هر چه مس آرند کیمیا سازد

دوباره زندگی حشر مرگ موعودیست

ز خاک کوی تو ما را اگر جدا سازد

غرور ناز تو دارد ز لطف مأیوسم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۵۷

 

مرا مجال سخن، بادهٔ زلال دهد

که شیشه ره به پریخانهٔ خیال دهد

فسرده از سخن سرد خود ستایانم

سرود مطرب کج نغمه، گوشمال دهد

به غیر جذبهٔ خاطر که خضر این وادی ست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۰

 

شبی که سروِ تو شمع مزار من گردد

چو گردباد به گردت غبار من گردد

به رهگذار تو چندان رخ امید نهم

که وعده ات خجل از انتظار من گردد

به جیب پیرهن از رشک، گل نیفشانی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۱

 

ز فیض روی تو خط کامیاب می باشد

چراغ گوشه نشین ماهتاب می باشد

چه می شود؟ گرو بوسه دل ز من بستان

متاع خانهٔ ملّا، کتاب می باشد

خیال زلف نهفتم به دل، ندانستم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۵

 

به سنگ حادثه خونم چو پایمال شود

ز وحشتم رگ خارا، رم غزال شود

چو طور، بوم و بر من شود تجلی زار

رخت چو شمع پریخانهٔ خیال شود

نهفته ایم به حیرت ز رشک، نام تو را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹۷

 

نه هرکه طبل و علم ساخت سروری داند

نه هر که تاخت به لشکر سکندری داند

علوّ فطرت و طبع سخن خدا داد است

نه هرگیاه که روید صنوبری داند

نه هرکه یک دو سه مصرع به یکدگر بندد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۴

 

مباحث نظری مرد داد می خواهد

صفای فطرت و فهم مراد می خواهد

تو درک نکتهٔ عشق ار نمی کنی چه عجب؟

خط شکستهٔ حسنش سواد می خواهد

به خودسری نتوان کوچه گرد شد زاهد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۵

 

خوش آنکه یار، کله گوشهٔ وفا شکند

صف کرشمه، نگه های آشنا شکند

به دیر و کعبه نماند درست پیمانی

به دوش و بر اگر آن طرّهٔ دوتا شکند

شکسته رنگی عشقم رسیده تا جایی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷

 

ز مرد کار، دل روزگار می لرزد

کمر چو راست کنم، کوهسار می لرزد

خروش بحر هماغوش اضطراب کف است

ز ناله ام فلک بی وقار می لرزد

به سرد مهری ایام تکیه نتوان کرد

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۰

 

فسانهٔ شب غم را چراغ می فهمد

زبان آه مرا گوش داغ می فهمد

به وصل در غم هجران نشسته بلبل ما

فریب عشوه فروشان باغ می فهمد

به بوی گل نکنم التباس بوی تو را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۳

 

نشد شبی که می خونم از سبو نچکد

فشردهٔ جگر از چشم تر به رو نچکد

که قطره ای به لبم می چکاند از یاری

اگر تراوش تبخاله در گلو نچکد؟

ز باده ای که دماغ امید تر سازم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۷

 

به سینه چون مژهٔ او سنان بجنباند

تپیدن دل من آسمان بجنباند

بس است خامشیم وقت آن رسید که دل

کلید ناله به قفل دهان بجنباند

به گوش پنبه گذارد، درای آهن دل

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۷

 

سحر ز بستر نسرین سبک عنان برخیز

به پای گل بنشین، مست و می کشان برخیز

کرشمه می برد از حد نهال و جلوه، سمن

نگار من، پی تاراج گلستان برخیز

به چین جبهه نیرزد چو گل دو روز حیات

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۳

 

ز ترکتازی آن نازنین سوار هنوز

مرا غبار بلند است از مزار هنوز

عجب که صبح قیامت ز خواب برخیزی

چنین که بسته تو را چشم اعتبار هنوز

از آن شبیکه به زلف توکرد شانه کشی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

به عجز من بنگر وز غرور یارمپرس

ز سرفرازی آن سرو پایدار مپرس

به غمزه های شکارافکن از کمین برخیز

ز خونبهای من ای نازنین سوار مپرس

گداخت زهر فراق تو جان شیرینم

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
sunny dark_mode