شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۴۵
بیا و همدم ما شو به عشق او یک دم
مباش غافل از این دم به جان بجو یک دم
مدام همدم جامیم و محرم ساقی
به جان او که نجوئیم غیر او یک دم
دمیست حاصل عمرت غنیمتی می دان
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۲
منم که جام می ذوالجلال می نوشم
همیشه بادهٔ عشق جمال می نوشم
مدام همدم جام شراب عشق ویم
می محبت او بر کمال می نوشم
چو من ز روز ازل مست ورند و قلاشم
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۰۹۶
منم که عاشق دیدار یار خود باشم
منم که والهٔ زلف نگار خود باشم
منم که سیدم و بندهٔ خداوندم
منم که دانه و دام شکار خود باشم
منم چو پرده و جانم امیر پرده نشین
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۱۹
خیال روی تو دائم به خواب میبینم
مدام لعل لبت در شراب میبینم
تو نور دیدهٔ مایی تو را به تو نگرم
به چشم تو رخ تو بیحجاب میبینم
حباب و قطره و دریا و موج مییابم
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۸
به نور طلعت او گشته چشم ما روشن
نموده در نظر نور کبریا روشن
نگاه کردم و دیدم به نور او او را
به نور او بنگر تا شود تو را روشن
فروغ نور جمالش که شمع انجمن است
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۰۹
توئی که راحت جانی و دیده را دیده
توئی که مثل جمال تو دیده نادیده
فروگرفت خیالت سواد مردم چشم
چنانکه نیست تمیز از خیال تا دیده
مرا دلیست چو آئینه روشن و صافی
[...]
شاه نعمتالله ولی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۴
به حق آل محمد به نور پاک علی
که کس نبی نشده تا نگشته است ولی
ولی بود به ولایت کسی که تابع اوست
موالیانه طلب کن ولی ولای علی
به هر چه می نگرم نور اوست در نظرم
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۲۷
به قدر حوصلهها جام می دهد ساقی
اگر چه بادهٔ خمخانه را نهایت نیست
بیا که مجلس عشق است و عاشقان سرمست
چنین مقام خوشی در همه ولایت نیست
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۰۷
چو پادشاه در عالم گدای حضرت اوست
گدای حضرت او باش و پادشاهی کن
چو در طریق مروت موافقت شرط است
مکن مخالفت او و هر چه خواهی کن
به نزد اهل ارادت ، توئی مناهی تو است
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۱۳
منم که همت من جز خدا نمی جوید
خوشست همت عالی که باد پاینده
مرا به سایهٔ طوبی چه التفات بود
که هست سایهٔ من آفتاب تابنده
تو راست دنیی وعقبی مراست حضرت او
[...]
شاه نعمتالله ولی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۱۱۴
منم که همت من جز خدا نمی جوید
خوش است همت عالی که باد پاینده
هزار مطرب عشاق را نوا سازم
چو ساز ما بنوازد به لطف سازنده
به هر طرف که نظر می کنم به دیدهٔ خود
[...]
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۲
به قدر حوصله ای جام می دهد ساقی
اگر چه بادهٔ خمخانه را نهایت نیست
بیا که مجلس عشقست و عاشقان سرمست
چنین مقام خوشی در همه ولایت نیست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۶
اگر چنانچه بزرگی به شکل انسان است
شتر میان بزرگان هم از بزرگان است
در این مقام بزرگی به قدر قیمت نیست
قبول حضرت حق هر که شد بزرگ آن است
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۴۷
دلیل ما به خدا حضرت خداوند است
مراد ما همه از خدمت خداوند است
به هر چه مینگرم عین نعمت الله است
ببین که نعمت ما نعمت خداوند است
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۵۲
بدان که حضرت اعلی نمی توان دانست
ز ذات او به جز اسما نمی توان دانست
هر آنکه ممکن دانستن است دانستیم
ولی حقیقت او را نمی توان دانست
شاه نعمتالله ولی » دوبیتیها » دوبیتی شمارهٔ ۷۲
بدان که حضرت اعلی نمی توان دانست
ز ذات او به جز اسما نمیتوان دانست
هر آنچه ممکن دانستن است دانستیم
ولی حقیقت او را نمی توان دانست
شاه نعمتالله ولی » مفردات » شمارهٔ ۵۱
به سایه روی منه رو به آفتاب آور
به آفتاب نشین و ز نور او بر خور
شاه نعمتالله ولی » مفردات » شمارهٔ ۵۲
به قدر روزنه تابد به خانه نور قمر
اگر به مشرق و مغرب ضیاش نام بود
شاه نعمتالله ولی » مفردات » شمارهٔ ۵۴
به نور طلعت تو یافتم جمال تو را
به آفتاب توان دید آفتاب کجاست
شاه نعمتالله ولی » مفردات » شمارهٔ ۵۵
به هر چه می نگرم نور طلعت شاه است
به هر طرف که روان می شوم همه راه است