گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۴ - در موعظه و نصیحت و تخلص به ستایش بهاء الدین سعد بن احمد

 

از آن قبل که سر عالم بقا دارم

بدین سرای فنا سر فرو نمی‌آرم

نشاط من همه زی آشیان نه فلک است

اگرچه در قفس پنج حس گرفتارم

نه آن کسم که درین دام‌گاه دیو و ستور

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

نظام دولت بهرامیان رشید الدین

فلک توئی و زمین ما و ذره نامهٔ ما

به نامه خواستم ابرام داد عقلم گفت

که ذره سوی فلک می‌فرستی اینت خطا

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

کبوتر حرم آمد ز کعبهٔ سعدا

بشاره داد چو دلالهٔ عروس سبا

چو هدهدی که سحر خاست بر سلیمان‌وار

مبشر دم صبح آمد و برید صبا

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸ - در مدح

 

ضمانش کرد به صد سال عمر و مهر نهاد

قباله‌دار ازل نامهٔ ضمانش را

به حکم هدیهٔ نوروزی آسمان هر سال

تبرک از شرف آوردی آستانش را

مگر که هرچه شرف داد پای پیش کشید

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳ - در مدح نظام الملک قوام الدین

 

ایا نظام ممالک قوام روی زمین

تو آفتابی و صدر تو آسمان‌وار است

ز دور خامهٔ تو شرق و غرب بیرون نیست

که بر محیط جهان خامهٔ تو پرگار است

ز بس که بر سم اسبت لب کفات رسید

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۴ - فیلسوف اجل افضل الدین ساوی این قطعه را در آنوقت که خاقانی به رسالت سلطان ارسلان رفته بود بدو فرستاد

 

کسی که از پس احمد روا بود مرسل

بزرگوار امیر امام خاقانی است

رسول شروان چون خوانی آن بزرگی را

که در جهان سخن ملک او سلیمانی است

رسول بازپسین را هزار گونه قسم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۴ - در مدح پهلوان جهان

 

سلام من که رساند به پهلوان جهان

جز آفتاب که چون من درم خریدهٔ اوست

صبا کبوتر این نامه شد بدان درگاه

که صورت کرم امروز آفریدهٔ اوست

فلک چو طفل عرب طوق‌دار شد ز هلال

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۷ - در استغناء طبع خویش

 

نه معن زائده دانم نه حاتم طائی

نه آنکه از پی هجران میهمان بگریست

نکرد با من ازین ناکسان کس احسانی

کزان سپس نه به چشم هوان به من نگریست

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۷ - در رثاء پسر خود رشید الدین و وفات دختر

 

دریغ میوهٔ عمرم رشید کز سر پای

به بیست سال برآمد به یک نفس بگذشت

مرا ذخیزه همین یک رشید بود از عمر

نتیجهٔ شب و روزی که در هوس بگذشت

چو دخترم آمدم از بعد این چنین پسری

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۹۶

 

مرا اگر تو ندانی عطاردم داند

که من کیم ز سر کلک من چه کار آید

هزار سال بماند که تا به باغ هنر

ز شاخ دانش چون من گلی به بار آرد

به هر قران و به هر دو چون منی نبود

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۳ - این قطعه را در واقعهٔ حبس خویش گفته

 

بهشت صدرا تا دولت تو در دربست

بر آستان تو درهای آسمان بگشاد

قریشی هدی از رایت تو کرد شرف

یمانی ظفر از تیغ تو گرفت نژاد

به بارگاه تو دامن کشان رسید انصاف

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰۸ - در مدح مجاهد الدین نظام

 

مدار ملک جهان بر مجاهد الدین است

که چرخ بارگه احتشام او زیبد

امیر عادل سلطان دل و خلیفه همم

که حصن شام و عرب از حسام او زیبد

قباد قلعه ستان قهرمان افسر بخش

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۲

 

سپید کار سیه دل سپهر سبز نمای

کبود سینه و سرخ اشک و زرد رویم کرد

بماند رنگش چون داغ گاز ران بر من

مگر مرا ز خم رنگرز برون آورد

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۰

 

جفاست از تو جواب سؤال خاقانی

سؤال را ز تو تا کی جواب باشد سرد

جواب سرد فرستی شفای دل ندهد

شفا چگونه دهد چون گلاب باشد سرد؟

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح اقضی القضاة عز الدین بوعمران

 

امام ملت چارم که آسمان ششم

سعود مشتری او را نثار می‌سازد

غیاث ملت، اقضی القضاة عز الدین

که بحر دستش زرین بحار می‌سازد

فضایلش ملک دست راست چندان دید

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۹

 

چه شد که بادیه بربود رنگ خاقانی

که صبح فام شد از راه و شام‌گون آمد

در آفتاب نبینی که شد اسیر کسوف

چو تیغ زنگ زده در میان خون آمد

میار طعنه در آن کش سموم بادیه سوخت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۰ - در مرثیهٔ امام ابو عمر و اسعد

 

خبر برآمد کان آفتاب شرع فرو شد

هزار آه زهرک آن خبر شنود برآمد

چون روز اسعد ازین چرخ دیر سال فرو رفت

ز چرخ نالهٔ وا اسعداه زود برآمد

چو روی علم نهان شد شکست پشت جهانی

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۴

 

خدای داند معنی میان نطفه نهادن

به دست مرد جز این نیست کآب نطفه براند

از آفتاب وهوا دان که تخم یابد بالش

ز برزگر چه برآید جز آنکه تخم فشاند

حلال زادهٔ صورت چه سودمند که فعلش

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴۶ - در توصیف قلم و دوات خود

 

دوات من ز برون جدول و درون دریاست

نهنگ و آب سیاهش عجب بدان ماند

عمود صبح ندیدی سواد شام در او

دوات من به دو معنی بدان نشان ماند

رواست کو ید بیضای موسوی است دوات

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۳

 

ز رهنمون بدی نیک ترس خاقانی

که رهنمون چو بد آید رهت نمونه شود

اگرچه بد به حضور تو نیک فخر آرد

شعار فخر تو از عار باژ گونه شود

ز بد گهر همه نیک تو بد شود لیکن

[...]

خاقانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode