گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۳

 

به گریه جوهر بینش ز دیده ما ریخت

بهار عنبر ما در کنار دریا ریخت

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۴

 

چه غم اگر تهی از باده جام و شیشه ماست؟

که چشم پرفن ساقی هزار پیشه ماست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۵

 

چنان که مهر خموشی سپند آفت‌هاست

نفس درازی بی‌جا کمند آفت‌هاست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۶

 

دلم ربوده خط شکسته بسته اوست

که مومیایی دلها خط شکسته اوست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۷

 

چه سود ازین که کتبخانه جهان از توست؟

ز علم هر چه عمل می کنی به آن از توست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۴۸

 

دلیل راه توکل امید کوتاه است

عصا ز دست فکندن عصای این راه است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۰

 

پلنگ اگر چه ز خشم آتش فروخته ای است

نظر به گرمی خویت ستاره سوخته ای است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۱

 

هزار رنگ بلا در خمار میخواری است

گلی که رنگ شکستن ندیده هشیاری است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۲

 

گل سر سبد روزگار، خوش خویی است

کلید گنج سعادت گشاده ابرویی است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۳

 

چه شد که مجلس ما را ز شمع زیور نیست

بیاض گردن مینا ز صبح کمتر نیست

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۵۴

 

به زور خرده جان را نگاه نتوان داشت

به مشت ریگ روان را نگاه نتوان داشت

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۹۴

 

مدار خویش بزرگی که بر شراب نهاد

بنای دولت خود را به روی آب نهاد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۹۵

 

خسیس باده چو نوشد خسیس تر گردد

که بستگیش فزاید گره چو تر گردد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۹۶

 

می مدام دل لاله را سیه دارد

خدا ز عافیت دایمی نگه دارد!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۹۷

 

اگر نه اشک مرادست بر گلو گیرد

غبار خاطر من ماه را فرو گیرد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۹۸

 

همین ز می نه رخ بزم ها نگارین شد

کز این سهیل، لب بام هم عقیقین شد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۲۹۹

 

ز آفتاب شود خشک خط چو تر باشد

خط عذار تو هر روز تازه تر باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۰

 

خدنگ بی غرضان را خطا نمی باشد

ز ترک داعیه بهتر دعا نمی باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۱

 

ز پیچ و تاب در دل به ما فراز نشد

چه حلقه ها که بر این در زدیم و باز نشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۳۰۲

 

به روی لاله و گل هر که می نمی نوشد

فسرده ای است که خونش به خون نمی جوشد

صائب تبریزی
 
 
۱
۶۹
۷۰
۷۱
۷۲
۷۳
sunny dark_mode