هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۷
ترا، که جان منی، ساخت ناتوان روزه
ندانم از چه سبب شد بلای جان روزه؟
زکوة حسن بنه سوی ما و روزه منه
که این زکوة بسی بهترست از آن روزه
زبان و کام ترا روزه بی حلاوت ساخت
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶
کشیدهای می و بالای منظر آمدهای
تو آفتابی و امروز خوش برآمدهای
چو گل، به روی عرق کرده، میرسی از راه
بیا، بیا، که عجب تازه و تر آمدهای!
بیا، که خیزم و از شوق در برت گیرم
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹۶
شب فراق ز صبحم خبر چه میپرسی؟
چو روز من سیه است، از سحر چه میپرسی؟
رسید جان به لب، ای یار مهربان، برخیز
گذشت کار ز پرسش، دگر چه میپرسی؟
مپرس: کز غم هجران چه بر سر تو رسید؟
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۱
زهی شراب لبت مایه طربناکی!
نموده نرگس مستت هزار بی باکی
گذر بدامن پاکت نکرده باد صبا
کجا شکفت گلی در چمن بدین پاکی؟
بیک کرشمه، که کردی، هزار دل بردی
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹
چه حاجتست که گه خشم و گه عتاب کنی؟
کرشمه ای بنما، تا جهان خراب کنی
شراب خورده و خنجر کشیده آمده ای
که سینه ام بشکافی، دلم کباب کنی
چه غم که توبه من بشکنی؟ از آن ترسم
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۰
ز روی ناز و حیا منعم از نیاز کنی
نیازمند توام، گر هزار ناز کنی
گهی که جانب احباب چشم باز کنی
بهر نیاز که بینی هزار ناز کنی
همیشه باز کنی چشم لطف سوی کسان
[...]
هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۱
چه شد که جانب اهل وفا گذر نکنی؟
چه شد که ناگه اگر بگذری نظر نکنی؟
رسید جان بلبم، چون زیم اگر نرسی؟
هلاک یک نظرم، چون کنم اگر نکنی؟
چو ماه عید بسالی اگر شوی طالع
[...]