گنجور

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

بگوی زاهد خودبین بادپیما را

که درد باده رهانید از خودی ما را

کسی که پا و سری یافت در دیار فنا

گزید خدمت رندان بی سر و پا را

اگرچه نقطه ز با یافت رتبه امکان

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

ز دست عقل به رنجم بیار جام شراب

بنای عقل مگر گردد از شراب خراب

برو به کوی خرابات و می‌پرستی کن

که این کلید نجات است و آن طریق صواب

لطیفه‌های نهانی رسد به گوش دلم

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

به کیش اهل حقیقت کسی که درویش است

به یاد روی تو مشغول و فارغ از خویش است

ز پوست تخت و کلاه نمد مکن منعم

که در دیار فنا تخت و تاج درویش است

به تیر غمزه و نازت ز هر کنار بسی

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

چو پوست تخت من است و کلاه پشمین تاج

به تخت و تاج کیانی کجا شوم محتاج

کلاه فقر بود خود اشاره در معنی

به اینکه دور کن از سر هوای افسر و تاج

زبان حالت درویش دلق‌پوش این است

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

دلی که در خم آن زلف تابدار افتاد

چو شبروان سر و کارش به شام تار افتاد

هوا عبیر فشان شد مگر گذار صبا

به زیر حلقه آن زلف مشگبار افتاد

به دام زلف تو تنها نه من گرفتارم

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

شکست گر دلت از کس مرنج ای عاقل

از آنکه خانه حق می‌شود شکست چو دل

همیشه لازمه زندگی‌ست کوشش و کار

به دهر بهره ز هستی نمی‌برد کاهل

کمال و فضل ز علم است و معرفت ای دوست

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

ز خود گذشتم و گشتم ز پای تا سر او

شد از میان منی و جلوه کرد نحن هو

من از میان چو شدم دوست در میان آمد

مه آشکار شود ابر چون شود یک سو

زیمن عشق شبم را نمود چون شب عید

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

به عقل غره مشو تند پا منه در راه

بگیر دامن صبر و ز عشق همت خواه

عیان در آینه کائنات حق بینید

اگر به چشم حقیقت در او کنید نگاه

به غیر پیر خرابات و ساکنان درش

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۵۲

 

از آن می شفقی رنگ یک دو جامم ده

دمی خلاصی از این قید ننگ و نامم ده

دوام دور فلک بین و بی‌وفایی عمر

بیا و یک دو سه دوری علی الدوامم ده

ز دور صبح ازل تا دوام شام ابد

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۵۳

 

رخی چو لاله و زلفی چو مشک تر داری

لبی چو غنچه دهانی پر از شکر داری

ز تنگی دهن غنچه عقل حیران است

ولی ز غنچه دهانی تو تنگ‌تر داری

تو را که گوش به نای نی است و نغمه چنگ

[...]

وحدت کرمانشاهی
 

وحدت کرمانشاهی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

ز نام بهره نبردیم غیر بدنامی

ز کام صرفه نبردیم غیر ناکامی

شکست شیشه تقوی ز سنگ رسوایی

گسست سجه طاعت به دست بدنامی

بیار باده که این آتش سلامت‌سوز

[...]

وحدت کرمانشاهی
 
 
sunny dark_mode