گنجور

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۱ - دهقان و سلطان

 

بتا، صباح همایون عید قربان است

به تا، فدای تو جان را کنم که قرب آن است

بلی به کعبه مقصود، قرب آن کس راست

که در منای تمنای دوست قربان است

طواف کعبه فریضه است خلق را، لیکن

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - بهار و یار

 

رسید مژده که اینک صباح عید رسید

طرب گزین شده رند شقی و شیخ سعید

نشاط را شده آماده عارف و عامی

ز بس به باغ صنوبر ستاد و سرو چمید

به طفل غنچه نگر شد مراهق از بس شیر

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - یک جهان خورشید

 

زره رسید بصد گونه جاه و حشمت و فرّ

خدایگان امم، عارفت ستوده سیر

به همرهش همه خوبان تبت و یغما

به موکبش همه ترکان خلّخ و کشمر

لوای حشمتش آزرده چهره گردون

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۴ - کاشف غیب

 

وزید بر تن خوابیدگان نسیم سحر

وز آن شمیم بیفتاد خوابشان از سر

گذشت بر بدن مردگان مسیح نسیم

وز آن نسیم روان یافت بازشان پیکر

زمین مرده دگر زنده شد به فیض نسیم

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - ندای سروش

 

ز گاه خواب شب دوش تا به وقت سحر

سروش غیبم داد این ندا به گوش اندر

که ای ز فتنه دوران نشسته در اندوه

که ای ز بازی ایام گشته غم پرور

ز خفتگان به غفلت تویی در این گیتی،

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۳ - در سوگ همسر خود

 

کنون که عهد ربیع است و روزگار بهار

مرا دلی است به رنج اندر از تغابن یار

بهار پار نبردیم لذت ای همدم

مگر بریم هم امسال لذتی ز بهار

بهار پار مرا بود سیمبر ترکی

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

بیا که بی تو، مرا روزگار شد، یارا

چنان سیه، که نباشد به غیر شب ما را

بدین روش که دل اندر محیط خون شده غرق

عجب مدار، که آرم ز دیده دریا را

میان باغ به یک جلوه از خرامیدن

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

خط تو هاله‌صفت، ماه در میان دارد

مه تو جای بر اوج سپهر جان دارد

ز چشمکان تو پیداست ای صنم، بر خلق

که فتنه های غریب آخرالزمان دارد

ز بس که با سر زلفت گرفته خو، دل من

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

مرا ز دست تو دانی،‌ چها بسر گذرد

چها به من، ز تو ای شوخ سیمبر گذرد

گذشت روز وصال تو و همی شادم

که شام هجر تواش، نیز بر اثر گذرد

بجز دو سنبل مشکین فراز نخل قدت

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۷

 

شبی به شوخیم، آن ترک سیمتن بکشد

مرا چو شمع سحرگه در انجمن بکشد

چگونه طاقت گفت و شنیدمی آرم

از آن دو لب، که مرا ذوق یک سخن بکشد

ز بس که گشتم و چهرش عیان نگشت مرا

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

چو ماه روی تو را در خیال می نگرم

دگر خیال بود هر چه هست در نظرم

اگر تو را لب لعل است لؤلؤ شهوار

من از خیال لبت چون عقیق خون جگرم

اگر تو سرو بنی، من تذرو نغمه تراز

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

چو یاد خوی تو آید در آتش سخنم

گذارم آن که بسوزد ز شعله‌اش دهنم

هر آن که سوز درون مرا کند انکار

عجب کند که ببیند به غیر پیرهنم

پس از وفات من از داغ عشق خواهی یافت

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹

 

بیا، تصرف در صنعت سکندر کن

ز آفتاب رخ، آیینه اش منور کن

بگو به ساقی مجلس، برغم زاهد خشک

ز آب روشن ساغر دماغ ما تر کن

ز عکس آن لب یاقوت، در پیاله ما

[...]

افسر کرمانی
 

افسر کرمانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

فشاند ژاله به گلشن سحاب نیسانی

بفرق لاله و گل کرد گوهر افشانی

شکست رونق دی را بهار بستانی

ایا بهار من، ای بوستان روحانی

قدح ز باده گران کن، بهل گرانجانی

[...]

افسر کرمانی
 
 
sunny dark_mode