گنجور

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲

 

منم ندیده ز ابنای روزگار وفا

ولی کشیده ز هر یک هزار گونه جفا

منم چشیده بسی زهر غم ز بیدردان

بدرد مرده و لب ناگشوده بهر دوا

منم کشیده قدم از بساط آزادی

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۵

 

کشید شاهد گل را صبا ز چهره نقاب

نقاب روی زمین گشت سبزه سیراب

محذرات سراپرده بطون عصون

زدند آتش نهضت بپردهای حجاب

ز خار گل نکشد منت از پی تمکین

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۷

 

هوای شمع رخت آتشم بجان انداخت

حدیث سوز نهانم بهر زبان انداخت

طمع ز شکر لعلت بریده بودم لیک

تبسم تو مرا باز در گمان انداخت

من و ترا ز حسد غالبا نخواست بهم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۱۴

 

مدار هفته دوران که نفع او ضررست

نه گنج هفت درست اژدهای هفت سرست

منه ز طول امل دل بسرعت شب و روز

که مرغ عمر چنین تیز پر بدین دو پرست

گرت درو گهر آید بکف مکن طغیان

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۰

 

فلک ز دور مخالف مگر پشیمان شد

که هرچه در دل ما بود عاقبت آن شد

مقیم زاویه محنت و بلا نشدیم

مقام راحت ما خاک درگه خان شد

ای آفتاب فلک سایه خان فرخ رخ

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۱

 

رسید عید که عقد ملال بگشاید

در فرح بکلید هلال بگشاید

رسید وقت که دوران ز وقت خوشحالی

دری بروی دل اهل حال بگشاید

بتشنگان بیابان شوق خضر امل

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۴

 

سحر که عامل دین را فزود رونق کار

فکند بیم هوا لرزه در تن اشجار

مگو جمیله مهرست در کنار زمین

مگو سفیدی برفست بر سر کهسار

یکی کشیده همه شب مشقت سرما

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۵

 

سپیده دم که شد از اختلاط لیل و نهار

ره مخالطه میش گرگ را دشوار

میان سبزه تر بود در چرا رمه

رسید گرگی و نگذاشت زان رمه آثار

ز مهد خاک گشوده بگرم مهری چرخ

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۶

 

سپیده دم ز می لعل جوی جام بلور

خواص کوثر کاس و مزاجها کافور

ز عقد سبحه مجو نشئه صفای درون

که هست منشا آن ذوق دانه انگور

نیازمندی مستی که از سر عجز است

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۷

 

هزار شکر که تقدیر شد زمانه نواز

زمانه را به صلاح خلل نماند باز

نماند آنکه زند مقصد از تعلل دم

نماند آنکه کند کام بر توقع باز

گذشت دامن اقبال را کف حرمان

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۲۸

 

بسان چنگ بصد پرده می نهفتم راز

فغان که ناله بی اختیار شد غماز

مرا چو نی غم غربت به ناله می آرد

کجاست همدم و غمخواری غریب نواز

مراست سینه چو قاپر از هوای بتان

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۳۱

 

شد از شکوفه چمن را لطافتی حاصل

نماند نامیه را از خزان گره در دل

به روزگار خزان چشم زخم دهر رسید

طلسم سلطنت زمهریر شد باطل

نهفت از نظر دهر چهره اندوه

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۳۵

 

که یارب این روش آموخت در شفق بهلال

که کرد یکجهتی و گرفت دامن آل

درین طریقه احسن به اندک ایامی

بسان دولت آل علی گرفت کمال

زهی امام مبین و مقتدای انس و ملک

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۳۷ - ستایش مصطفی چلبی

 

سرم فدای تو ای خامه خجسته خصال

غزال مشک فشان طایر معنبر بال

کلید گنج سعادت ستون خانه علم

عصای موسی فکرت زبان طوطی حال

سرای دولت و اقبال را فروزان شمع

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۴۰

 

منم ببادیه نیستی نهاده قدم

بحرف قید ز کلک فنا کشیده رقم

حکیم عقل ز درک تشخصم عاجز

دبیر درک در اثبات هستیم ملزم

جهات ست ندارد حد احاطه من

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » قصاید » شمارهٔ ۴۳

 

زبان خوشست که توحید حق کند به بیان

اگر چنان نبود در دهان مباد زبان

زهی مکون کامل که هست در کونین

رقم کشیده او نقش کاینا ما کان

کمال صنع قدیمش خجسته دهقانی‌ست

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

ز ضعف تاب تردد دگر نماند مرا

خوشم که ضعف ز سرگشتگی رهاند مرا

فغان که آرزوی وصل آن دو چشم سیاه

چو میل سرمه بخاک سیه نشاند مرا

تنم ز آتش دل می گداخت گر شب غم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

چه گونه فاش نگردد غم نهانی ما

بشرح حال زبانیست بی زبانی ما

برون مباد زمانی ز جان ما غم یار

که در بلا غم یارست یار جانی ما

در سرشک بپای تو ریختیم و خوشیم

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

زلال فیض بقا رشحه ز جام منست

حیات باقی من نشاه مدام منست

بمن فرشته کجا می رسد ز رفعت قدر

حریم درگه پیر مغان مقام منست

مراست حرمتی از فیض می که پیر مغان

[...]

فضولی
 

فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

بتی که شیوه خوبی به از تو داند نیست

پری وشی که ز دست توام رهاند نیست

هزار نامه نوشتم بیار لیک چه سود

کسی که لطف نماید باو رساند نیست

دهد بدست تو هرکس که هست نقد حیات

[...]

فضولی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode