گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧۶ - قصیده

 

خرم صباح آنکه او ز اول که بگشاید نظر

بیند همایون طلعت کشور گشای بحر و بر

صاحبقران بیقرین شاه زمان ماه زمین

سلطان نظام ملک و دین فرخ رخ فرخنده فر

آنکو ز عدل بیکران کردست عالمرا چنان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۴

 

آن ترک یغمائی نگر دلها بیغما میبرد

آن زلف بی آرام بین کآرام جانها میبرد

هر صبحدم باد صبا از زلف مشک افشان او

آرد نسیمی سوی ما هوش از دل ما میبرد

بادی که وقت صبحدم از خاک کویش میوزد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

ای شمع رخسار ترا پروانه خورشید فلک

زینسان ندیدم آدمی حوری ندانم یا ملک

چون قد یار نازنین چون خد آن سیمین سرین

سروی نروید بر زمین ماهی نتابد بر فلک

ز آنچهره شام زلف اگر یکسو کند باد سحر

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۰

 

من دوش بیخود یکنفس در کوی جانان آمدم

بی زحمت تن ساعتی در عالم جان آمدم

هرچ آن حجاب راه بود از پیش دور انداختم

ز آن پس مجرد همچو جان در پیش جانان آمدم

ترسم که نبود پاسبان از حال من آگه شود

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠٣

 

ایدل اگر روزی دو سه دنیا نباشد بر مراد

خوش باش کاحوال جهان زانسانکه آید بگذرد

کار جهان برقی بود بر تیرگی رخشان شده

خوش در نظر آید مرا چون رخ نماید بگذرد

بگذار گیتی را و زو بگذر چو دانی این قدر

[...]

ابن یمین
 
 
sunny dark_mode