بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۵۳
چه رسد ز نشئهٔ معنوی به دماغ بیحس بیخبر
ز پری پیامی اگر بری به دکان شیشهگران مبر
در اعتباری اگر زنی مگذر ز ساز فروتنی
که بهکام حاصل مدعا به تلاش ریشه رسد ثمر
به وداع قافلهٔ هوس، دل جمع ناقهکش تو بس
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹۱
به خود آنقدر کر و فر مچین که ببنددت پی کین کمر
حذر از بلندی دامنی که گران کند ته چین کمر
ز پیام نشئهٔ عز و شان به دماغ سفله فسون مخوان
که مباد چون خط کهکشان فکند به چرخ برین کمر
بگذار کوشش حرص دون ته قبر زنده فرورود
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۵۰
تب و تاب بیهُده تا کجا به گشاد بال و پر از نفس
سر رشته وقف گره کنم دلی آورم به بر از نفس
به هزار کوچه شتافتم، چه ترانهها که نیافتم
رگی از اثر نشکافتم که رسد به نیشتر از نفس
غم زندگی به کجا برم، ستم هوس به که بشمرم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۰۳
من و پرفشانی حسرتی که گم است مقصد بسملش
ز صدای خون برسی مگر به زبان خنجر قاتلش
ستم است ذوق گذشتنت ز غبارکوچهٔ عاجزی
اثری اگر نکشد به خون ز شکست آبلهکنگلش
به هزار یاس ستم کشی زدهایم بر در عافیت
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۴
مگشا جریدهٔ حاجتت بر دوستان ز کف غرض
بنویس نامهٔ آبرو به سیاهی کلف غرض
ز سپاه مطلب بیکران شده تنگ عرصهٔ امتحان
به ظفر قرین نتوان شدن نشکسته گرد صف غرض
عبث از تلاش سبکسری نشوی ستمکش آرزو
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۴۹
شده فهم مقصد عالمی زتلاش هرزه قدم غلط
ته پاستکعبه و دیر اگر نکنیم راه عدم غلط
به غبار مرحلهٔ هوس اثر نفس نشکافتکس
بهکجا رسد پی لشکری که کند نشان علم غلط
نرسید محضر زندگی به ثبوت محکمهٔ یقین
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۵۲
نشکسته ساغر عاریت ز حصول آب بقا چه حظ
بجز اینکه ننگ نفس کشی چو خضر ز عمر رسا چه حظ
طربی که زخم دل آورد سزد آنکه نامده بگذرد
گل اگر زفرصت رنگ و بو کند آرزوی وفا چه حظ
به خیال تا به کجا پرد هوس مقیّد ما و من
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۳
هوس جنون زده ناکجا همه سو قدم زند از طمع
بهکجاستکنج قناعتی که در قسم زند از طمع
به دو روزه فرصت بیبقا که نه فقر دارد و نه غنا
به زمین فرو نرود چرا که کسی علم زند از طمع
حذر از توقع این و آن که مذلتت نکشد عنان
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۶۴
اثر خجالت مدعا اگر این الم دمد از طمع
چه خوش است حرف وصال هم نکند کسی رقم از طمع
اگر امتحان دهدت عنان به طناب خیمهٔ آسمان
ته خاک خسب و علم مشو به نگونی علم از طمع
سر شاخ طوبی و سدره هم ز ثمر کشد به زمین علم
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۸۷
چه دهد تردد هرزهات ز حضور سیر و سفر بهکف
که به راه ما نگذشتهای قدمی ز آبله سر بهکف
دلت از هوس نزدودهای، ره معنیی نگشودهای
ز جنون سر به هوا مرو، چو سحاب دامن تر بهکف
ستم است میل طبیعتت به غبار عالم بیبقا
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۰
رخ شرمگین توهیچگه به خیال ما نکند عرق
که دل از تپش نگدازد و نگه از حیا نکند عرق
به نیاز تحفهٔ یکدلی سبقی نبردهام از وفا
که ز گرمجوشی خون من به کف حیا نکند عرق
به لبم ز حاجت ناروا گرهیست نم زدهٔ حیا
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۹۴
گهر محیط تقدسی مکن آبروی حیا سبک
چوحباب حیفت اگرشوی زغرور سربه هوا سبک
نسزد ز مسند سیم و زر به وقار غره نشستنت
که زمانه میکشد آخرش چو گلیمت از ته پا سبک
ز ترنم نی و ارغنون به دل گرفته مخوان فسون
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۴۷
دل آرمیده به خون مکش ز فسون رنگ وهوای گل
ستمست غنچهٔ این چمن مژه واکند به صدای گل
به حدیقهایکه تبسمت فکند بساط شکفتگی
مگر از حیا عرقی کند که رسد به خنده دعای گل
به فروغ شمع صد انجمن سحریست مایل این چمن
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۲
تو کریم مطلق و من گدا چه کنی جز اینکه بخوانیام
در دیگری بنما که من به کجا روم چو برانیام
کسی از محیط عدمکران چه ز قطره واطلبد نشان
ز خودم نبردهای آنچنان که دگر به خود برسانیام
به کجاست آن قدرم بقا که تأملی کندم وفا
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۰۴
نبری گمان فسردگی به غبار بیسروپاییام
که به چرخ میفکند نفس چو سحر زمین هواییام
ز تعلقم ندهی نشان که گذشتهام من از این و آن
به خیال سلسلهٔ جهان گرهی نخورده رساییام
به دماغ موج گهر زدم ز جنون نشئهٔ عاجزی
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۳
ننمود غنچهات آنقدر ادب اقتضای تاملم
که ز بوی گل شنود کسی اثر ترانهٔ بلبلم
به خیال مستی نرگست نشدم قدحکشگلشنی
که ترنگ شیشه به دل نزد ز شکست طره سنبلم
ز مقابل تو ضروریام شده ننگ تهمت دوریام
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۷۶
بهکمین دعوی هستیام که چو شمعش از نظر افکنم
هوس سری ته پاکشم رگ گردنی به سر افکنم
ز غبار عالم مختصر چه هوای سیم و چه فکر زر
اثری نچیدهام آنقدرکه بروبم و به در افکنم
به سواد دوری حرص وکد چه امید محمل منکشد
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۵۹
چه بود سر و کار غلط سبقان در علم و عمل به فسانه زدن
ز غرور دلایل بیخردی همه تیر خطا به نشانه زدن
تب و تاب قیامت و غلغل آن به حیا رها کن و قصه مخوان
حذر از نفسی که در اهل زمان رسد آتش دل به زبانه زدن
ز مزاج جهان غرور نفس غلط است نشاندن جوش هوس
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶۰
نسزد زجوهرفطرتت به جنون شبهه وشک زدن
چو نفس جریدهٔ ماو من به هوس نوشتن و حک زدن
به بساط جرعهکشان تو، غم نقل و بادهکه میکشد
که توان ز حرف تبسمت بههزار پسته نمک زدن
چه ظهورگرد سپاه تو چه خفا تغافل جاه تو
[...]
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۰۹
نشاند عجزم بر آستانی که محوم از جیب تا به دامن
اگر بخوانند سر به جیبم و گر برانند پا به دامن
کجاست موقعشناس راحت که کم کشد زحمت تردد
به هرکجا رد . . . . . . . دشت نا آشنا به دامن
قماش ناموس وضع خویش است در هوس خانهٔ تعین
[...]