گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۶

 

نی‌ام آنکه به جرأت وصف لبت رسدم خم و پیچ عنان ادب

ز تاً‌مل موج گهر زده‌ام در حسن ادا به زبان ادب

ز حقیقت حرمت و پاس حیا به مزاج غرض‌هوسان چه اثر

که‌گرسنهٔ نان طمع نخورد قسم نمک سر خوان ادب

اگرت ز تردد ننگ طلب دل جمع شود سر و برگ غنا

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۴۲

 

می و نغمه مسلم حوصله‌ای که قدح‌کش گردش سر نشود

بحل است سبکسری آنقدرت‌ که دماغ ‌جنون‌زده‌تر نشود

اگر اهل قبول اثر نشوی به توقع سود و زیان ندوی

دل مرده به فیض نفس نرسد گل شمع دچار سحر نشود

زتعین خواجه و خودسری‌اش نکشی به طویلهٔ گه خری‌اش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳۰

 

می جام قناعت اگر بچشی المی ز جنون هوس نکشی

چه ‌کم است عروج دماغ غنا که خمار توقع ‌کس‌ نکشی

درجات سعادت پاس ادب به قبول یقین رسد آن نفست

که چو صبح تلاطم حکم قضا دهدت به غبار و نفس نکشی

نی زمزمه‌های بساط وفا خجل‌ست ز حرف ربایی‌ما

[...]

بیدل دهلوی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۸

 

چه شود که اهل جهان به کسی ز تف غم او شرری نرسد

که به سوز دل پر از آتش ما رسد او جز او دگری نرسد

نروم به چه سان ز ولایت تو ز جفای برون ز نهایت تو

که ز گوشه چشم عنایت تو من غمزده را نظری نرسد

به حَدیقه وصل تو پیر و جوان همه را شده خون ز دو دیده روان

[...]

مشتاق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode