گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۴۸ - در مدح عصمةالدین

 

خداوند من عصمةالدین همیشه

بجز ساکن ستر عصمت مبادی

ز غم جاودان باد در خواب خصمت

تو از بخت بیدار اندی که شادی

تویی عالم داد و دین را مدبر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۲ - در هجو سیف‌الدین نامی گفته

 

تو ای سیف زنگ اجل چون نگیری

که الحق به انصاف درخورد آنی

بدین تیزی و روشنایی و گوهر

ترا در کجا می‌خورد زندگانی

نه در دست تقدیر ملکی بگیری

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۶ - مدح سدید فقیهی

 

جهان را دلم گفت لطفی کن آخر

دلت سیر ناید ز چندین سفیهی

جهان گفت از من لطافت نیاید

سدید فقیهی سدید فقیهی

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۸۹ - در قناعت و خویشتن‌داری

 

مرا دوستی گفت آخر کجایی

چرا بیشتر نزد ما می‌نیایی

به تشویر گفتم که از بی‌ستوری

به بیگانگی می‌کشد آشنایی

مرا گفت چون بارگیری نخواهی

[...]

انوری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode