گنجور

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷

 

زهی ماه در مهر سرو بلندت

شکر در گدازش ز تشویر قندت

جهان فتنه بگرفت و پر مشک شد هم

چو بگذشت بادی به مشکین کمندت

سر زلف پر بند تو تا بدیدم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۷

 

دلم قوت کار می‌برنتابد

تنم این همه بار می‌برنتابد

دل من ز انبارها غم چنان شد

که این بار آن بار می‌برنتابد

چگونه کشد نفس کافر غم تو

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۲

 

سر زلف تو بوی گلزار دارد

لب لعل تو رنگ گلنار دارد

از آن غم که یکدم سر گل نبودت

ببین گل که چون پای بر خار دارد

اگر روی تو نیست خورشید عالم

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۳

 

کسی کز حقیقت خبردار باشد

جهان را بر او چه مقدار باشد

جهان وزن جایی پدیدار آرد

که در دیده او را پدیدار باشد

بلی دیده‌ای کز حقیقت گشاید

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۰

 

ز لعلت زکاتی شکر می‌ستاند

ز رویت براتی قمر می‌ستاند

به یک لحظه چشمت ز عشاق صد جان

به یک غمزهٔ حیله‌گر می‌ستاند

سزد گر ز رشک نظر خون شود دل

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۱

 

چه سازم که سوی تو راهی ندارم

کجایی که جز تو پناهی ندارم

چگونه کشم بار هجرت چو کوهی

که من طاقت برگ کاهی ندارم

وصال تو یکدم به دستم نیاید

[...]

عطار
 

عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵

 

اگر برشمارم غم بیشمارم

ندارند باور یکی از هزارم

نیاید در انگشت این غم شمردن

مگر اشک می‌ریزم و می‌شمارم

گر انگشت نتواند این غم به سر برد

[...]

عطار
 
 
sunny dark_mode