گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١٠٢ - قصیده عینیه

 

چگویم ازین روزگار مخادع

چه آمد رهی را بروی از وقایع

بصد قرن یک شمه نتوان بیان کرد

که از دور گردون چها گشت واقع

چنان کوکب سعد من گشت غارب

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ١۴۶ - قصیده

 

الا ای نسیم سحر گر توانی

قدم رنجه کن یک سحر بی توانی

ترا طول و عرض جهان دور ناید

چو بهر سفر چرمه بیرون دوانی

ز شهباز مشرق بیکدم چو خواهی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

بیا ماهرویا شکر لب نگارا

گشایش ده از بند غم جان ما را

صبا گر رساند بما بوی وصلت

دهم جان بشکرانه باد صبا را

گرم سرمه از خاک پای تو باشد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٠

 

مده دل ز دست ارغمی هست و خوفی

که آید دو چندانت شادی و یسرا

نه ایزد چنین گفت در وحی منزل

مع العسر یسرا مع الیسر عسرا

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۴۴

 

بر اوج فلک رایت سروری را

ز جمع بزرگان کسی میرساند

که داد و ستد باشدش با سخنور

زری میدهد گوهری میستاند

چنین گر نباشد چرا مرد فاضل

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۵۶

 

ترا فضل بر دیگران بیش از آن نیست

که تو می‌دهی چیز و او می‌ستاند

چو ندهی و نستاند آن فضل بر خاست

چو اویی و بر او چه رجحان بماند

طمع چون بریدم من از مال خواجه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٧۶

 

هر آن کش خرد رهنمایست و رهبر

بگیتی ره و رسم صحبت نورزد

که صحبت نفاقیست یا اتفاقی

وزین دو دل مرد دانا بلرزد

اگر خود نفاقیست جانرا بکاهد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٨١

 

همی شد رهی دی بنزد بزرگی

بدان تا دمی حق صحبت گذارد

یکی گفت ضایع چرا میکنی عمر

چگونه کسی تخم در شوره کارد

برو ترک او گیرو بنشین بکنجی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٨۵

 

یسار ار چه کم گشت ابن یمین را

بمقدار خود از مروت نکاهد

چو دونان ز بهر دونان حیف باشد

اگر جز بدرگاه ایزد پناهد

رسد رزق او خود بد و بیکم و کاست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۵۵

 

ز من بشنو ای خواجه پیرانه پندی

گرت در نصیحت مزاجیست قابل

اگر جاه جوئی بجمع اعاظم

و گر جای خواهی بجرگ افاضل

مکن بخل را پیشه در هیچ حالی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۴١

 

ز مخلوق کاری گشایش نگیرد

دل اندر خدا بند اگر کار خواهی

مرو گرد هر در بامید عزت

چه فخری بود کز ره عار خواهی

جناب امیر و وزیران نیرزد

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨۵١

 

عزیزی مرا گفت بر گو چه حالست

که تنها بسر میبری روزگاری

نه روزت بمجلس در آید حریفی

نه شب در شبستان بود غمگساری

بدو گفتم ای نازنین یار مشفق

[...]

ابن یمین
 
 
sunny dark_mode