گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

به زنجیر زلفت دل ماست در بند

ز سر رشته عقل بگسسته پیوند

رقیبا، مران از در دوست ما را

که بینند سگ را بروی خداوند

به توبه مکن دعوت ای شیخ ما را

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

من ار پیش یار آبرویی ندارم

ز خاک درش ره به سویی ندارم

به زندان دوری بسازم ضروری

چو از گلشن وصل بویی ندارم

ببخشای اگر پیش راهت نهم روی

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱ - استقبال از کمال خجندی

 

زهی از خطت نرخ عنبر شکسته

قدت سرو را دست بر چوب بسته

غباریست خطت نشسته بر آن لب

بلی، خط یاقوت باشد نشسته

ز خرمای وصل تو ذوقی نیابند

[...]

امیر شاهی
 
 
sunny dark_mode