گنجور

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۴ - فصل در اخلاق - خطاب به خود

 

نزاری ز پاکیزه کاران درای

ز پاکان و پاکیزه‌کاران سرای

ملایک صفت باش کز مُهلکات

ز اخلاق پاکیزه‌یابی نجات

به فکر و به قول و عمل پاک باش

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۵ - اندیشه و سخن

 

چو بر مرکبِ فکر گردم سوار

نیارم گرفتن عنان استوار

سر از هر طرف می‌کشد بارگی

مرا می‌رباید به یک بارگی

چو قادر نه‌ام بر کمان و کمند

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۶ - پیری بطلب - در تسلیم

 

یکی پیر رهبر طلب ای جوان

که راه از پسش پیش بردن توان

بدو ده زمام و برون شو ز خود

نداری دگر کار با نیک و بد

به تسلیم او چون مسلم شوی

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۷ - دو فرزند شایسته شهنشاه و نصرت و یاد تاج الدین محمد

 

مرا فضل بخشنده دین و داد

دو فرزانه فرزند شایسته داد

شهنشاه و نصرت به بخت جوان

گرامی دو شایسته‌ی مهربان

سه بودند ازیشان یکی از قضا

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۸ - سبب نظم کتاب

 

بقا باد این هر دو را بی شمار

بلند اختر و بختِ فرخنده بار

به نیک اختری بهره‌مند از حیات

رسیده به کام از بنین و بنات

چو کردند در عنفوان شباب

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۹ - تضمین بیت شیخ اجل سعدی

 

به تکرار و تذکار عادت کنند

بدین بیتِ تضمینِ اعادت کنند

«کسی نیک بیند به هر دو سرای

که نیکی رساند به خلق خدای»

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۱۰ - حرمت شراب

 

شراب آن گهی دست شرّست و شور

که باشد سر فتنه را دست زور

به بزمی که شد فتنه‌انگیز مست

سر خویش گیر ارنه‌ای پای بست

حرام است آری نه گویم که نیست

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۱۱ - مداح می

 

غذای تن و قوت جان است راح

چه وصفش کنم بیش از آن است راح

چهل سال مداح می بوده‌ام

هنوزش به واجب بنستوده‌ام

شب و روز تحسین می کرده‌ام

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۱۲ - یار عهد جوانی

 

به عهد جوانی چنان بودمی

که از سایه خود رمان بودمی

ملول از خود و از همه کس نفور

به اندوه نزدیک از انبوه دور

چنان فکرم از خویشتن می‌ربود

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۱۳ - دلیل راه

 

پس از مدتی در میان آمدم

به سررشته‌ی امتحان آمدم

شد این خوی وحشت به الفت بدل

به تعلیم یاری فرشته محل

چو داد از عذاب الیمم خلاص

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۱۴ - شهرت به شرب مدام

 

چو مشهور گشتم به شرب مدام

نبد چاره از محفل خاص و عام

دگر باره نفرت بِزد راه من

شد آن کار بر عکسِ دلخواه من

غم این و تیمار آنم گرفت

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۱۵ - هدایت پدر

 

پدر رحمت الله چو آگاه شد

که دستم ز تدبیر کوتاه شد

به من گفت جان پدر هوش دار

به سمع رضا پندِ من گوش دار

جهان دیده و تجربت کرده‌ام

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۱۶ - تبویب کتاب

 

سخن موجز و پرمعانی نکوست

خصوصا که اندرز و وعظی دروست

زهر امتحان انتخابی کنم

ز هر نوع و هر جنس بابی کنم

به کلک قبول و به نفس نفیس

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۱۷ - سه اندزر

 

سه باب است هر سه مبیّن کنم

به عین الحقایق معیّن کنم

نخستین بدان ای عزیز پدر

که از خوی بد کرد باید حذر

تغافل مکن لااُبالی مباش

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۱۸ - دو تعلیم

 

گروه سه دیگر جهان گشتگان

همه پخته کاران آغشتگان

ریاضت کشان در فنون هنر

ز اسرارِ مردانِ حق با خبر

ز دنیا و دین بهره برداشته

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۱۹ - حکایت

 

یکی بود در شهرِ تون پیش ازین

که از صحبتش خلق بودی حزین

نبودی دمی بی‌حریف و شراب

حریفان و لیکن ازو در عذاب

عجب عادتی خوی بی‌چاره بود

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۲۰ - می، جوان‌مردِ نامرد

 

غرض آن که بر هرچه عادت کنی

ضرورت به عادت اعادت کنی

چنان روز مجلس که با عقل و رأی

ز مجلس توانی شدن با سرای

چو هم صحبتِ هوش‌ باشی مدام

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۲۱ - ادب میزبانی

 

چو در خانه مهمان بری از پگاه

حجاب تکلّف برافگن ز راه

نخست از تر و خشک و شیرین و شور

حدیثِ سلیمان شنیدی و مور

بنه ما حضر پیش بی‌عذر خواه

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۲۲ - به مستی سواری مکن

 

به پایانِ مستی سواری مکن

سبک‌ساری و بی‌قراری مکن

تو مفلوجی و بارگی باد پای

اگر عقل داری نجنبی ز جای

چو نتوان همی‌ بر زمین رفت راست

[...]

حکیم نزاری
 

حکیم نزاری » دستورنامه » بخش ۲۳ - حذر از ناجنس

 

مکن تا توانی به ناجنس میل

منه خانه بنیاد بر راهِ سیل

بود صحبت ناسزا فی‌المثل

چو مستی که افعی نهد در بغل

ز جاهل بترس این مثل هم خوش است

[...]

حکیم نزاری
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۷
sunny dark_mode