گنجور

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۸

 

به دشت ار به شمشیر بگزاردم

ازان به که ماهی بیو باردم

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۲۹

 

اگر باشگونه بود پیرهن

بود حاجت برکشیدن زتن

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۰

 

جگر تشنگانند بی‌توشگان

که بیچارگانند و بی‌زاوران

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۱

 

وگر پهلوانی ندانی زبان

ورز رود را ماورالنهر دان

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۲

 

که هرگه که تیره بگردد جهان

بسوزد چو دوزخ شود با دران

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۳

 

بداندیش دشمن برو ویل جو

که تا چون ستاند ازو چیز او

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۴

 

سرشک از مژه همچو در ریخته

چو خوشه ز سارونه آویخته

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۵

 

نشسته به صد چشم بر باره‌ای

گرفته به چنگ اندرون باره‌ای

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۶

 

لب بخت پیروز را خنده ای

مرا نیز مروای فرخنده ای

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۷

 

میلفنج دشمن، که دشمن یکی

فزونست و دوست ار هزار اندکی

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۸

 

ایا خلعت فاخر از خرمی

همی رفتی و می نوشتی ز می

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۳۹

 

جوان بودم و پنبه فخمیدمی

چو فخمیده شد دانه برچیدمی

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۴۰

 

جوان چون بدید آن نگاریده روی

به سان دو زنجیر مرغول موی

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۴۱

 

به خنیاگری نغز آورد روی

که: چیزی که دل خوش کند، آن بگوی

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۴۲

 

به چشم دلت دید باید جهان

که چشم سر تو نبیند نهان

رودکی
 

رودکی » مثنوی‌ها » ابیات به جا مانده از مثنوی بحر متقارب » پاره ۴۳

 

بدین آشکارت ببین آشکار

نهانیت را بر نهانی گمار

رودکی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۰

 

چگونه بلائی که پیوند تو

نجویی بد است و بجویی بتر

شبی بیش کردم چگونه شبی

همی از شب داج تاریک تر

درنگی که گفتم که پروین همی

[...]

دقیقی
 

دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۴

 

که را رودکی گفته باشد مدیح

امام فنون سخن بود ور

دقیقی مدیح آورد نزد او

چو خرما بود برده سوی هَجَر

دقیقی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۱ - آغاز کتاب

 

به نام خداوند جان و خرد

کز این برتر اندیشه بر نگذرد

خداوند نام و خداوند جای

خداوند روزی ده رهنمای

خداوند کیوان و گَردان سپهر

[...]

فردوسی
 

فردوسی » شاهنامه » آغاز کتاب » بخش ۲ - ستایش خرد

 

کنون ای خردمند وصف خرد

بدین جایگه گفتن اندر خورد

کنون تا چه داری بیار از خرد

که گوش نیوشنده ز او بر خورد

خرد بهتر از هر چه ایزد بداد

[...]

فردوسی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۲۵۴
sunny dark_mode