گنجور

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۶

 

چو بر من زد آن ترک خون خوار تیغ

شد از خون گرمم شرر بار تیغ

شدم آن چنان کشته او به میل

که از میل من شد خبردار تیغ

نه چابک‌تری از تو هست ای اجل

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۷ - این چند بیت بجهت تزویجی گفته که بحسب استعداد میان ایشان نبوده

 

درین دامگاه عجیب و غریب

که هر صید را بود دامی نصیب

همایون به چنگ همایان فتاد

وزان دولت و رفعتش شد زیاد

ولی آن گروه مدارا مدار

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱ - ایضا در مرثیه

 

دو بیننده نخل کثیرالثمر

که بودند در آن به نشو و نما

دو تابندهٔ بدر سعادت اثر

که می‌برد از ایشان جهانی ضیا

یکی صاحب خلق و خوی حسن

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۰ - ایضا ماده تاریخ

 

گل گلشن لطف عبدالغنی

که بادش بهشت معلی نصیب

به غربت فتاد و شراب اجل

شد از جام دورش همان جا نصیب

ولی چون پس از اربعینی شدش

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۱ - وله ایضا

 

ابوالفتح بیک آن گرامی جوان

که رخت بقا سوی عقبی کشید

غریو از جهان خاست کان شاخ گل

به آن تازگی پا ز دنیا کشید

چو تاریخ او خواستم عقل گفت

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰ - وله ایضا

 

ز ارباب دنیا که دارد جهان

به ذات جهاندارشان افتخار

اجل را پی غارت نقد جان

چو با میرزا احمد افتاد کار

در آن ماتم از دست غم چاک شد

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶۰ - وله ایضا

 

دلا بنگر این بی‌محابا فلک را

که شد تا چه غایت به بیداد مایل

ز روی زمین گردی انگیخت آسان

که کار زمین و زمان ساخت مشکل

چنان بست آن سنگ دل دست ما را

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۵ - وله ایضا

 

سرا سروران جد اعلای تو

محمد رسول امین کریم

که از بس به خلق خداوند بود

به نام خود او را رئوف و رحیم

گران سنگ شد لنگر حلم او

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷۸ - رباعیات

 

ازین شش رباعی که کلکم نگاشت

برای جلوس خدیو جهان

هزار و صد بیست تاریخ از او

قدم زد برون هشت افزون بران

بدین سان که از هر دو مصرع زنند

[...]

محتشم کاشانی
 

محتشم کاشانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۲ - در ماده تاریخ گوید

 

دل‌افروز شمع شبستان انس

چراغ بدر ز بده دودمان

گل کم بقا سرو کوته حیات

نهال خزان دیده پیش از خزان

درخشان سهیل سریع الغروب

[...]

محتشم کاشانی
 
 
sunny dark_mode