گنجور

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

نیاری چرا یاد ما ای حبیب

نپرسی ز دردم چرا ای طبیب

من خسته دل در فراق رخت

چه گویم چه دیدم ز جور رقیب

ز خوان وصالت من خسته را

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

میان دو دیده مرا جای تست

درون دل خسته مأوای تست

من خسته با عشق دارم سری

از آن سر همه پر ز سودای تست

همه شب به زاری زارم ز هجر

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۷

 

دلا در جهان شادمانی کمست

نصیب تو باری ز عالم غمست

مخور غم برو بیش از این شاد باش

که کار جهان سر به سر یک دمست

غم دل بگو با که گویم دمی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۴

 

مرا بر در تو سر بندگیست

که از بندگی تو فرخندگیست

منم ناامید و به درگاه تو

امیدم به روز فروماندگیست

چو نرگس سرافکنده ام پیش تو

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸

 

شبت بی من خسته دل خوش مباد

دلم همچو زلفت مشوّش مباد

ز خون دو چشم و ز سوز جگر

چو من کس در آب و در آتش مباد

ز بالای آن قامت همچو سرو

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰۸

 

وصالت دوای دل دردمند

در وصل از این بیش بر ما مبند

مکن گریه چون ابر بر جان من

چو گل بر من و حال زارم مخند

مسوزان مرا از فراق رخت

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳۴

 

گر آید نسیمی ز سوی نگار

کنم جان و دل بر نسیمش نثار

دماغم بیاساید از بوی او

جهان تازه گردد به باد بهار

بهار آمد و باد نوروز باز

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸۳

 

به یاد آمدم آن جوانی و ناز

که کردیم با دلبران طناز

به پایم نهاده بسی سروران

سری کاو بدی در جهان سرفراز

ز عشق رخم باز نشناختند

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۷۸

 

جهان خرّم و ما چنین تنگ دل

ز جور بتی مهوش سنگ دل

اگر هست چشم خوش او خمار

مرا او گرفتست در چنگ دل

مرا میل بر صلح و در وصل دوست

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸۶

 

ز درد فراقت من خسته دل

همیشه به روی توأم بسته دل

دو دیده نگارا ز جان بسته ام

به طاق دو ابروت پیوسته دل

دهان تو چون پسته و لب چو قند

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۲

 

نگارا ز هجر تو دل خسته ایم

دو دیده به وصل تو دربسته ایم

ز بند همه چیز برخاستیم

به محراب ابروت پیوسته ایم

ز زنّار زلفت حذر کرده ایم

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷۳

 

چو لاله پر از خون دل خسته ایم

چو سوسن به پیشت کمر بسته ایم

دو دیده چو نرگس گشاده مدام

بنفشه صفت پیش تو دسته ایم

چو گل با رخت شاد و خندان چو صبح

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲۷

 

ز باد بهاری جهان شد جوان

ز بلبل شنو قصّه دیگر مخوان

بهارست و گل در عقب می رسد

برو توبه بشکن بیا ای جوان

دل و هوش سوی من آور دمی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۱۰

 

الهی تو بگشا به لطفت دری

که منّت نمی خواهم از دیگری

اگرچه ره راست کج رفته ام

نماید به ما هم رهی رهبری

اگر بر سرماست او را سخن

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۵

 

ز جانم تو را بنده در بندگی

ز تو یافت جان جهان زندگی

ببخشای بر من که بر آستان

نهادم سر طاعت و بندگی

همه فانی و باقیی چون تو نیست

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳۹

 

مرا خود نباشد به عالم دلی

کزو باشدم یک زمان حاصلی

بسی در سرابوستان گل بود

ولی همچو من کی بود بلبلی

دل آزاری خلق ازین پس مجوی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۵۱

 

دل من به دست آر اگر می توانی

که جز لطف تو کس ندارم تو دانی

ز درد غم عشق بس ناتوانم

به فریاد من رس اگر می توانی

نسیم صبا از من ناتوان [تو]

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۷۵

 

نه درد دلم را دوا می کنی

نه بر گفته ی خود وفا می کنی

نه یک شب به حالم کنی رحمتی

نه فکری ز روز جزا می کنی

نه کام دلم یک نفس می دهی

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » در مرثیهٔ فرزند دلبند سلطان بخت طاب ثراها » شمارهٔ ۷

 

الهی تو بگشا دری از بهشت

به روی دلارای حوری سرشت

به جنّت دهش جای این حور زاد

نشستنگهش جمله با حور باد

ز دل حسرت عالمش دور کن

[...]

جهان ملک خاتون
 

جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » در مرثیهٔ فرزند دلبند سلطان بخت طاب ثراها » شمارهٔ ۸

 

به حسرت ببردش ز دنیای دون

به عقبی بود نیکیش رهنمون

مریزا گل رویش اندر مغاک

به فردوس اعلی برش جان پاک

فراموش گردان جهان بر دلش

[...]

جهان ملک خاتون
 
 
sunny dark_mode