گنجور

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱ - گفتار در آفرینش جهان

 

از آغاز باید که دانی درست

سر مایه گوهران از نخست

که یزدان ز ناچیز چیز آفرید

بدان تا توانایی آمد پدید

وزو مایه گوهر آمد چهار

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۲ - گفتار در آفرینش مردم

 

مگر مردمی خیره دانی همی

جز این را ندانی نشانی همی

تو را از دو گیتی برآورده اند

به چندین میانجی بپرورده اند

نخستین به فطرت پسین شمار

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۳ - گفتار در آفرینش آفتاب

 

به چندان فروغ و به چندان چراغ

بیاراسته چون به نوروز باغ

روان اندر و گوهر دلفروز

کزو روشنایی گرفتست روز

که هر بامدادی چو زرین سپر

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۴ - در آفرینش ماه

 

چراغیست مر تیره شب را بسیج

به بد تاتوانی تو هرگز مپیچ

چو سی روز گردش بپیمایدا

دو روز و دو شب روی ننمایدا

پدید آید آنگاه باریک و زرد

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۵ - در ستایش پیغمبر (ص) و یارانش

 

اگر دل نخواهی که باشد نژند

نخواهی که دایم بوی مستمند

چو خواهی که یابی ز هر بد رها

سر اندر نیاری به دام بلا

بوی در دو گیتی ز بد رستگار

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۶ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت اول

 

به نام خداوند مشکل گشای

که او هست بر نیک و بد رهنما

گذارنده این سخن داستان

چنین گفت از گفته باستان

که روزی در ایام فصل بهار

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۷ - داستان رستم پور زال در هفت ده سالگی و جنگ کردن او با ببر بیان قسمت دوم

 

سپر در پس پشت خود کرد تنگ

به کف نیزه بگرفت از بهر جنگ

فرو برد پا در هلال رکاب

به زین اندر آمد یل کامیاب

همی راند باره به دشت نبرد

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۸ - آغاز داستان فرامرز پور رستم زال و بانو گشسب خواهر او

 

به فرمان دادار فیروزگر

ز رستم بشد دخت شه بارور

یکی پور زاد آنگهی دخت شاه

که دیدار او آرزو کرد ماه

بیاورد نزدیک رستم چو باد

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۹ - ملاقات کردن فرامرز و بانوگشسب

 

چو دریا دل بانو آمد به جوش

فرامرز چون شیر برزد خروش

به آواز گفتش که ای بدنژاد

که باشی چنین گفته آری به یاد

چنان برکشم من زبان از دهن

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۰ - جنگ کردن رستم با فرامرز و بانو گشسب (و) آزمودن رستم، ایشان را پنهان داشتن خود را در جنگ

 

بدانست رستم که او سرکش است

که در جنگ همچون که آتش است

وز آن پس به کین سوی او حیله کرد

برآورد بر چرخ گردنده گرد

دو یل نیزه بر نیزه انداختند

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۱ - باز نمودن راز خود، فرامرز و بانو گشسب با رستم زال و جنگ کردن ایشان

 

برفتند اندوه گین هر دوان

به ایوان رستم گو پهلوان

تهمتن بدیدند در پیش در

زمین بوسه دادند پیش پدر

ببوسیدشان روی و پرسید حال

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۲ - زخم زدن بانو گشسب بر رستم

 

چو بانو در آن جنگ پیکار دید

جهان بر جهان بین خود تار دید

بنالید از دل به پروردگار

کای خالق و رازق مور و مار

به پاکی و ذاتی به یکتا یکی

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۳ - اندر شکار رفتن فرامرز با بانو گشسب

 

پس آنگاه چون بخت و دولت به هم

برفتند با کوس و چتر و علم

ابا باز و شاهین و با چرخ و یوز

برفتند آن هر دو یل کینه توز

شکار افکنان تا به توران زمین

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۴ - ملاقات کردن پیران، فرامرز را و سخن گفتن هر دو به صلح

 

که گر می پذیری درین صیدگاه

کنی سربلندم در این جایگاه

یک امروز و فردا هم اینجا بیا

تو مهمان مایی و ما کدخدا

دو روزه در این دشت با یکدگر

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۵ - سخن گفتن فرامرز با پیران برای مهمانداری و قبول کردن پیران و تورانیان و مهمانی کردن فرامرز، ایشان را

 

شما را اگر دوستی در سر است

می و جام اینجا مهیاتر است

بپذرفت پیران از آن پیلتن

بیامد بر نامدار انجمن

به گردان توران سراسر بگفت

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۶ - عاشق شدن شیده پسر افراسیاب بر بانو گشسب در میدان شکار

 

ز بالاش بر سرو بستم سخن

خرد گفت کوتاه بینی مکن

لب لعل او درج یاقوت بود

که از گوهران درج را قوت بود

زبان بسته طوطی ز گفتار او

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۷ - لاف زدن تمرتاش پیش افراسیاب برای گرفتن بانو گشسب و دلخوش نمودن گرسیوز افراسیاب او را

 

ز رستم چه داری تو دل پر هراس

مرا زو به مردی فزون تر شناس

گزینم ز لشکر ده و دو هزار

همه پهلوانان خنجر گذار

از این جا روم تا به کابلستان

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۸ - زنهار خواستن سه پلوان از بانو گشسب

 

ابا او سه گرد سرافراز بود

که بودند با جوشن و ترک و خود

چو آن شیر غران بدیدند تند

بشد دستشان سست شمشیر کند

زشمشیر او هر سه لرزان چو بید

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۱۹ - تمثال آوردن پیران و گفتن حقیقت پیش افراسیاب (و) منع کردن پیران،افراسیاب را برای جنگ بانو گشسب

 

سپهدار توران دلش تنگ شد

زبانو سوی کینه و جنگ شد

برآراست لشکر پی جنگ کین

چنین گفت پیران دانای چین

که ای نامور پرهنر شهریار

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 

سرایندهٔ فرامرزنامه » فرامرزنامه » بخش ۲۰ - گفتار اندر خواستگاری کردن پادشاهان هندوستان برای بانو گشسب ونامه نوشتن ایشان برای زال زر

 

زبانو بگویم یکی داستان

زگفتار بیدار دل داستان

که هر روز بودی به عیش و شکار

نبودش به غیر از شکار هیچ کار

وزآن روی بشکفته چون گلستان

[...]

سرایندهٔ فرامرزنامه
 
 
۱
۲
۳
۱۰
sunny dark_mode