گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ٧۴ - وله

 

بعزم سفر شاه جمشید فر

بر افراخت رایت بخورشید بر

بهر سو که روی آورد رایتش

قوی پشت باد او بفتح و ظفر

شنیدم ز گفتار کار آگهی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

زهی من وفای تو نا دیده هیچ

بغیر از جفای تو نشنیده هیچ

مرا دست هجرانت خاری نهاد

گل دلگشای تو ناچیده هیچ

ز مهرت تنم گشت همچون هلال

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧

 

بتمثیل ابن یمین نکته ئی

کند عرضه بر شاه فرمانروا

هنرمند مانند بازی بود

که او را بدام آوری از هوا

بتعلیم صیدش مشو رنجه هیچ

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣

 

خرد چون کند دوستی با کسی

که با دشمنان باشد او را صفا

مدار از بدان چشم نیکی از آنک

شکر کس نخورد از نی بوریا

شبان بره آن به که دارد نگاه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴

 

خسیسی اگر لاف آن میزند

که باشد یکی در نسب اصل ما

نیم منکر این ولی در حسب

میان من و او بود فرقها

اگر چه از آهو بود پشگ و مشک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨

 

شبی در تواریخ کردم نگاه

شعار بزرگان پیشینه را

درم را بدانگونه افشانده اند

که در پیش مرغان کسی چینه را

ولیکن بزرگان این عصر ما

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۶

 

مرا پیشه شعرست و در وقت‌ها

اثرها پدید آید از پیشه‌ها

چو تیغ زبان اندر آرم ز کام

کنم از هِژَبْران تهی بیشه‌ها

ز تیغ زبان من آن کس که او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٢

 

یکی گفت با من که خورشید تافت

ترا سر پر از خواب مستی چرا ؟

بدو گفتم ای مهربان یار من

ترا چیست با من در این ماجرا ؟

بسی بی من و تو درین مرغزار

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶

 

اگر نیک و گر بد چو خواهد رسید

ز ایام عمر تو روزی بشب

ببین روز را تا صلاح تو چیست

بغم به که آری بشب یا طرب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٧

 

چو دونان درین خاکدان دنی

مباش از برای دو نان مضطرب

یقین دان که روزی دهنده قویست

مدار از طمع طبع را منقلب

و من یتق الله یجعل له

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴١

 

من ار چند باری بدل گفته ام

که چون هست کار جهان منقلب

جهان جهانرا بشادی گذار

مکن خویشتن را بغم مضطرب

ولیکن دل خسته هم روز غم

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٣

 

مرا مهر خسرو چو تابان شود

چه باک ار بود خصم با کین و تاب

چو رخشان کند رخ ز شرق آفتاب

زحل خواه گوتاب و خواهی متاب

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٣

 

الهی معاصی ابن یمین

اگر چه ز غایت بسی در گذشت

نماند و گر هست در آب و خاک

اگر باد عفوت بدو برگذشت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶٧

 

الهی ز فرط وثوقی که هست

من پر گنه را بغفاریت

فراوان گناه نهان کرده ام

ولی بنده چون هست زنهاریت

مکن آشکارا بروز جزا

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨١

 

اگر در حوادث که پیش آیدت

بدرگاه ایزد پناهد دلت

ور از امر و نهیی که فرمود حق

نه افزاید ایچ و نه کاهد دلت

چنان خاص درگاه یزدان شوی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٩٢

 

بگفتار اگر درفشاند کسی

خموشی به بسیار از آن بهترست

خردمند خامش بود چون صدف

اگر خود درونش پر از گوهرست

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠٩

 

خدائی که بنیاد هستیت را

بروز ازل اندر افکند خشت

گل پیکرت را چهل بامداد

بدست خود از راه حکمت سرشت

قلم را بفرمود تا بر سرت

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٣٠

 

شنیدم صفات تو عاشق شدم

ندیده بدیده رخ فرخت

بیاد تو برخاست صبر از دلم

چها خیزد آیا چو بیند رخت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴٨

 

کسی گفت عزت بمال اندرست

که دنیا و دین را درم یاورست

چه مردی کند زور بازوی جاه

که بی مال سلطان بی لشکرست

تهیدست با هیبت و نام نیک

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۴٩

 

کسی کو طریق تواضع رود

کند بر سریر شرف سلطنت

ولیکن تو جایش بدان و مکن

ملک سیرتی درگه شیطنت

تواضع بود با بزرگان ادب

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode