گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۶

 

غریبیم چون حسنت ای خوش‌پسر

یکی از سر لطف بر ما نگر

سفر داد ما را چو تو تحفه‌ای

زهی ما بر تو غلام سفر

نظرمان مباد از خدای ار به تو

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۲ - این قصیدهٔ را امام علی بن هیصم در مدح سنایی گفته است

 

سنایی سنای خرد را سزاست

جمالش جهان را جمال و بهاست

اگر شخصش از خاک دارد مزاج

پس اخلاق او نور کلی چراست

چنو در بزرگان بزرگی که دید

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳ - در جواب قصیدهٔ علی‌بن هیصم

 

سنایی کنون با ضیا و سناست

که بر وی ز سلطان سنت ثناست

بدین مدح بر وی ز روح‌القدس

همه تهنیت مرحبا مرحباست

اگر خاطرش را به خط خطیر

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۷

 

اگر رای رحمت شود با دلم

دمی بو که بی‌زای زحمت زید

مگس را کند در زمان نامزد

که تا بر سر رای رحمت رید

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۸

 

اگر ریش خواجه ببرند پاک

رسن گر بگیرد به بسیار چیز

که تا پاردم سازد از بهر آنک

بود پاردم بر گذرگاه تیز

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۱

 

چو شعر حکیمانه گفتم ترا

تو جود کریمانه با من بکن

ازیرا که بر ما پس مرگ ما

نماند همی جز سخا و سخن

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۵

 

سخا و سخن جان محض‌ست ایرا

که از خوب گویی و از خوشخویی

بماند همی زنده بی کالبد

ز من شعر نیک و ز تو نیکویی

سنایی
 
 
sunny dark_mode