گنجور

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

به پیامی که کند باد صبا یاد مرا

روم از دست ندانم که چه افتاد مرا

به کمند سر زلف تو گرفتار مباد

آنکه خواهد کند از قید تو آزاد مرا

دشمنی کر پی بیداد مرا یاد کند

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

تا بود گریه کی آباد شود خانه ما؟

جغد را پای به گل رفته به ویرانه ما

ما از آن سوختگانیم که معمار ازل

طرح آتشکده برداشت ز کاشانه ما

عشق پیوسته به دنبال دلم می‌گردد

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

می‌زند نشتر تدبیر شب و روز مرا

مصلحت چیست به این مصلحت آموز مرا؟

هست حق نمکی بر منش از دیده شور

آنکه چشم بدش افکند به این روز مرا

عید نوروز من آنست که پیشم باشی

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۴۹

 

گشته چون آینه روشن دل بی‌کینه ما

تا فتد عکس جمال تو در آیینه ما

غمزه‌ات ناوک بیداد نیاورده به زه

دل به خون گشته ز مژگان تو در سینه ما

گرمی سلسه عشق ز داغ دل ماست

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

عافیت سینه‌خراش جگر ریش من است

نیک‌خواهم بود آن‌کس که بداندیش من است

نه ره کعبه بریدم نه در دیر زدم

مرغ نگذشته ازین راه که در پیش من است

نیستم نیست به ارباب تعلق ز جنون

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

چشم عیبت چو نباشد گل و خاشاک یکی‌ست

پاک‌بین را همه جانب نظر پاک یکی‌ست

عالمی قرب غمت یافته اما نه چو من

کشته بسیار ولی بسته فتراک یکی‌ست

زخم شمشیر بلا بر سر هم می‌آید

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

فتنه‌جویی ز بت خویش مرا باور نیست

گر دمی بر سر نازست دمی دیگر نیست

شکوه از خامی عاشق نکند معشوقی

حسن از عشق در آیین وفا کمتر نیست

بهر ظرفی که ندارم چه کشم رنج خمار

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

لیلی‌اش در دل و گوشش به صدای جرس است

یا رب این مغلطه مجنون ترا با چه کس است

می‌برد برگ گلی باد ز گلزار برون

بلبلی در پس دیوار مگر در قفس است؟

بلبل از بی‌خودی عشق جهد شاخ به شاخ

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۸۷

 

باغی که گلش بو ندهد عشق مجازست

تخمی که کسش برنخورد، اشک نیازست

خواری و عزیزی به هم آمیخته در عشق

هرگام درین بادیه صد شیب و فرازست

در عشق، بلا می‌سپرد دست به دستم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

تا به نظّاره بت، چشم برهمن بازست

به تماشای جمالت مژه من بازست

پیش مرغان گرفتار، خموشی کفرست

لب نبندم ز فغان تا ره شیون بازست

به تمنای غباری ز درت چون سایل

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

هر سر موی من از دود تو در فریادست

ناله‌ام نغمه نی نیست که گویی بادست

دیده بی‌نور شود گر نکنم گریه چو شمع

مردم چشم مرا خانه ز سیل آبادست

تندی خوی تو از تاله فرو بسته لبم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

هرگزم عشق چنین در رگ جان چنگ نداشت

نغمه تا بود بدین نازکی آهنگ نداشت

ناله از جای دگر خورد به گوشم ورنه

مطرب این نغمه در آواز دف و چنگ نداشت

عشق تا دید مرا زار، چنین زار ندید

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

چه گهرها به عوض بر سر دریا افشاند

قطره‌ای چند اگر ابر ز دریا برداشت

چون قلم خوانده شود راز دل از نقش پی‌ام

در سر کوی تو نتوان قدم از جا برداشت

خوش به دشنام تو آمیخته چون شهد به شیر

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

جز خیال تو مرا در سر سودایی نیست

خون شود دل اگر از عشق تو شیدایی نیست

به ره کعبه فریبم مدهید از در دوست

عاشقان را هوس بادیه‌پیمایی نیست

همه‌جا جلوه معشوق حقیقی‌ست ولی

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۹

 

باز ناخن سر پرسیدن داغم دارد

خون دل، میل ملاقات ایاغم دارد

عشق چون قسمت اسباب معیشت می‌کرد

لاله داغی ز میان برد، که داغم دارد

شب که دزدیده‌ام آرد به سر کوی تو پای

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

غنچه بی لعل تو زندانی گلشن باشد

لاله را بی تو گل داغ به دامن باشد

صبح را با شب ما تیره سرانجامی چند

سینه بی‌مهرتر از سینه دشمن باشد

دانی ای دل که چه خونها به دل غنچه کنم

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

کی غم دهر خراب می نابم دارد؟

لعل می‌گون تو مایل به شرابم دارد

چاک در سینه فکندم که نهم داغ به دل

فکر معموری این خانه، خرابم دارد

کی برم دست به گیسوی تو چون شانه دلیر

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

طایر عشقم و از شعله پرم ساخته‌اند

مگر از جوهر فیض نظرم ساخته‌اند؟

به تماشای تو چون قطره خون اهل نظر

هر نفس از مژه‌ای جلوه‌گرم ساخته‌اند

پیشتر زانکه پراکنده شود بوی بهار

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

باز تیر ستمت رخنه‌گر جان که شد؟

دست بیداد تو مخصوص گریبان که شد؟

گشته تاریک مرا خانه دل حیرانم

که چراغ دل من شمع شبستان که شد

سر ز من تافت سوی غیر، ببین کان سر زلف

[...]

قدسی مشهدی
 

قدسی مشهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹

 

هرگزم دیده چنین مایل دیدار نبود

شوق تا بود، به این گرمی بازار نبود

بود بسیارم ازین پیش ضرورت، اما

هرگزم عشق چو این مرتبه در کار نبود

برو ای عقل و مشو مانع رسوایی من

[...]

قدسی مشهدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode