گنجور

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵

 

کرده‌ام باز به آن گریهٔ سودا، سودا

که ز هر اشک زدم بر سر دریا، دریا

ساقی‌امشب‌چه‌جنون ریخت‌به‌پیمانهٔ هوش

که شکستم به دل از قلقل مینا، مینا

محو اوگشتم و رازم به ملاء توفان‌کرد

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳

 

آبیار چمن رنگ‌، سراب است اینجا

درگل خندة تصویرگلاب است اینجا

وهم تاکی شمرد سال و مه فرصت‌کار

شیشهٔ ساعت‌موهوم حباب‌است اینجا

چیست گردون‌، هوس‌افزای خیالات عدم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴

 

صبح پیری اثر قطع امید است اینجا

تار و پود کفنت موی سفید است اینجا

ساز هستی قفس نغمهٔ خودداری نیست

رم برق نفسی چند نشید است اینجا

جلوه بیرنگی و نظاره تماشایی رنگ

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵

 

جام امید نظرگاه خمار است اینجا

حلقهٔ دام تو خمیازه شکار است اینجا

عیش‌ها غیر تماشای زیانکاری نیست

درخور باختن رنگ بهار است اینجا

عافیت می‌طلبی منتظر آفت باش

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶

 

جوش اشکیم وشکست آیینه‌دار است اینجا

رقص هستی همه‌دم شیشه سوار است اینجا

عرصهٔ شوخی ما گوشهٔ ناپیدایی‌ست

هرکه روتافت به آیینه دچار است اینجا

عافیت چشم ز جمعیت اسباب مدار

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷

 

در خموشی همه صلح است‌، نه جنگ است اینجا

غنچه شو، دامن آرام به چنگ است اینجا

چشم بربند،‌ گرت ذوق تماشایی هست

صافی آینه در کسوت زنگ است اینجا

گر دلت ره ندهد جرم سیه‌بختی تست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸

 

کو بقاگر نفست‌گشت مکرر پیدا

پا ندارد چو سحر، چندکنی سر پیدا

صفر اشکال فلک دوری مقصد افزود

وهم تازیدکه شد حلقهٔ آن درپیدا

شاهد وضع برودتکدهٔ هستی بود

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱

 

نیستی پیشه‌کن از عالم پندار برآ

خویش را کم شمر از زحمتِ بسیار برآ

قلقلِ ما و مَنَت پُر به‌گلو افتاده‌ست

بِشِکن شیشه و چون باده به یکبار برآ

تا به‌کی فرصت دیدار به خوابت‌ گذرد‌‌؟

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۷

 

خاکسار تو تپیدن کند آغاز چرا

جرس آبله بیرون دهد آواز چرا

جذب حسنت‌گره از بیضهٔ فولادگشود

دیدهٔ ما به جمال تو نشد باز چرا

گرد ما راکه نشسته‌ست به راه طلبت

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۸

 

کی جزا می‌رسد از اهل حیا سرکش را

آب آیینه محال است‌کشد آتش را

بر زبان راست روان را نرود حرف خطا

خامه ظاهر نکند جز سخن دلکش را

استخوانم نشود سدّ ره ناوک یار

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۱

 

اگر اندیشه کند ط‌رز نگاه او را

جوش حیرت مژه سازد نگه آهو را

ما هم ازتاب وتب عشق به خود می‌بالیم

بر سر آتش اگر هست دمیدن مو را

عرض شوخی چه دهد نالهٔ محروم اثر

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳

 

سرمه سنگین نکند شوخی چشم اورا

درس تمکین ندهد گرد، رم آهورا

زخم تیغش به دل ز داغ‌، مقدم باشد

پایه از چشم‌، بلند است خم ابرو را

جبههٔ ما و همان سجدهٔ تسلیم نیاز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۹

 

عیش داند دل سرگشته پریشانی را

ناخدا باد بودکشتی توفانی را

اشک در غمکدهٔ دیده ندارد قیمت

از بن چاه برآر این مه‌کنعانی را

عشق نبود به عمارتگری عقل شریک

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۱

 

هرکجا نسخه‌کنند آن خط ریحانی را

نیست جز ناله‌کشیدن قلم مانی را

پیش از آن‌کز دم شمشیر تو نم بردارد

شست حیرت ورق دیدهٔ قربانی را

مطلب شوخی پرواز ز موج گهرم

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۹۱

 

نیست خاکسترما شعله صفت بسترما

رنگ آرام برون تاخته ازپیکر ما

ناله‌ها در شکن دام خموشی داریم

خفته پرواز در آغوش شکست پر ما

اشک شمعیم‌که از خجلت اظهار نیاز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۴

 

نشود جاه و حَشَم شهرتِ خامِ دلِ ما

این نگینها متراشید به نام دل ما

ذره‌ای نیست‌ که بی‌شور قیامت یابند

طشت‌ِ نُه چرخ فتاده‌ست ز بام دل ما

نشئهٔ دورگرفتاریِ ما سخت رساست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۶

 

نخل شمعیم‌که در شعله دود ریشهٔ ما

عافیت سوز بود سایه اندیشهٔ ما

بسکه چون جوهرآیینه تماشا نظریم

می‌چکد خون تحیر ز رگ و ریشهٔ ما

یک نفس ساکن دامان حبابیم امروز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۷

 

می‌خورد خون نفس اندر دل غم پیشهٔ ما

جوهرتیغ بود خارو خس بیشهٔ ما

بس که چون شمع به غم نشوونما یافته‌ایم

شعله را موج طراوت شمرد ریشهٔ ما

سختی دهر ز صبر دل ما زنهاری‌ست

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۴۸

 

داغ‌گل‌کرد بهار از اثر لالهٔ ما

سرمه‌گردید صدای جرس نالهٔ ما

محوجولان هوس‌گشت سروبرگ نمو

داشت پرگار هوا شعلهٔ جوالهٔ ما

چند چون چشم بتان قافله‌سالاری ناز

[...]

بیدل دهلوی
 

بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۷

 

بود بی‌مغزسرتند خروش مینا

امشب از باده به جا آمده هوش مینا

وقت‌آن شدکه به دریوزه شود سر خوش ناز

کاسهٔ داغ من ازپنبهٔ گوش مینا

زندگی کردن‌، مار به خم عجزکشید

[...]

بیدل دهلوی
 
 
۱
۲
۳
۱۱
sunny dark_mode