گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۲

 

ابر دستا ز بحر جود مرا

عنبر در ثمن فرستادی

یمن و ترک هست شوم و به من

یمن فال یمن فرستادی

طغرلی و همای و بلبل را

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۲۳

 

نیست در موکب جهان مردی

نیست بر گلبن فلک وردی

پدر مکرمت ز مادر دهر

فرد مانده است، بی‌نوا فردی

رصد روز و شب چه می‌باید

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۰

 

کیست ز اهل زمانه خاقانی

که تو اهل وفاش پنداری

دوستی کز سر غرض شد دوست

هان و هان تاش دوست نشماری

خواجه گوید که دوست دار توام

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۱ - در هجو

 

اهل بغداد را زنان بینی

طبقات طبق‌زنان بینی

هاون سیم زعفران سایان

فارغ از دستهٔ گران بینی

زعفران سای گشته هاون‌ها

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۵۳ - در ترک شهوترانی

 

آب شهوت مریز خاقانی

دست ازین آب هم به آب بشوی

بس که سرخاب روی عمر بشست

این سپیداب پست شهوت جوی

رشته جان مبر ز مهرهٔ پشت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶۱

 

نیست سالم دو ده ولی به سخن

نه فلک یک جوان ندیده چو من

لیکن ار فضل هست، دولت نیست

فضل بی‌دولت اسم بی‌معنی است

گرچه طعنم زنند مشتی دون

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۶۲

 

سعد و نحس شب سپید و سیاه

خاتم مقتفی نمی‌شاید

قرصهٔ مه کلیچهٔ سیم است

عقربش صیرفی نمی‌شاید

چون ولیعهد یوسف است امروز

[...]

خاقانی
 
 
۱
۷
۸
۹
sunny dark_mode