گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۷ - قطعه

 

آتش است آب دیدهٔ مظلوم

چون روان گشت خشک و تر سوزد

تو چو شمعی ازو هراسان باش

کاول آتش ز شمع سر سوزد

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۸

 

دین و دولت قرین یکدگرند

همچنین بود و همچنین باشد

دولتی را که دین کند بنیاد

همچو بنیاد دین متین باشد

بقرانها زوال ممکن نیست

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۳

 

خسروا خلق در ضمان تواند

طالب سایهٔ امان تواند

غافل از کار خلق نتوان بود

که بسی خلق در ضمان تواند

ظلمها می رود بر اهل زمان

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۱

 

حسن هرجا که در جهان برود

عشق در پی چو بی‌دلان برود

حسن هرجا به دل‌ستانی رفت

عشق بر کف نهاده جان برود

حسن لیلی‌صفت چو حکمی کرد

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۷

 

عشق تمکین بود بتمکین در

دم تمکین مزن بتلوین در

چون ز ادراک خود حقیقت عشق

بست بر دیدهٔ جهان بین در

بنگر امروز تا چه شور و شرست

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۶

 

عشق و دولت اگر بود با هم

به تو نزدیکتر شود راهم

محنت و عشق هر دو همزادند

عشق و دولت کجا بود با هم

هست بخت آنکه تو مرا خواهی

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۲

 

در شب زلف تو قمر دیدن

خوش بود خاصه هر سحر دیدن

تا بکی همچو سایهٔ خانه

آفتاب از شکاف در دیدن

پرده بردار از آن رخ پر نور

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۹۳

 

روی تو عرض داد لشکر حسن

که رخ تست شاه کشور حسن

شاه عشقت ستد ولایت جان

ملک دلها گرفت لشکر حسن

بحر لطفی و چون برآری موج

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۰ - فی نعت النبی علیه السلام

 

بسوی حضرت رسول الله

می روم با دل شفاعت خواه

نخورم غم از آتش، ار برسد

آب چشمم بخاک آن درگاه

هیچ خیری ندیدم اندر خود

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۵ - قطعه

 

مال دنیا بآخرت نرود

گرنه صرفش کنی باحسانی

با تو اینجا نماند ار از خیر

نگماری برو نگهبانی

در قیامت زند بر آتشت آب

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۶

 

دلبرا تا تو یار خویشتنی

در پی اختیار خویشتنی

بی قرارند مردم از تو و تو

همچنان برقرار خویشتنی

عالم آیینهٔ جمال تو شد

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۷

 

ملک دنیا و مردمان در وی

گور خانه است و مردگان در وی

نیست بستان تو مباش در او

هست زندان تو ممان در وی

هرکرا دل در او قرار گرفت

[...]

سیف فرغانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode