گنجور

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب السّابع فصل فی‌الغرور و الغفلة والنسیان و حبّ‌الامانی والتّهور فی امور الدّنیا و نسیان‌الموت والبعث والنشر » بخش ۶۶ - اندر صفت صورت عالم

 

تو به گوهر ورای دو جهانی

چکنم قدرِ خود نمی‌دانی

با زنان نیک هم نبردی تو

با چنین زور مردِ مردی تو

چه کمست ای بزرگ زاده ترا

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۲ - اندر بدایت پادشاهی بهرامشاه

 

مثَل ابتدای دولت شاه

بود چون یوسف و برادر و چاه

بود از آغاز رنج و غم خوردن

عاقبت گنج بود و بر خوردن

آن فکندن به چاه بهر الم

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۳ - فی خصاله و فضیلته

 

عرش اگر بارگاه را زیبد

شاه بهرامشاه را زیبد

شه به پشت حقیقت اعجاز

نه ز روی گزاف و راه مجاز

هست چرخ ار چه هرزه دوران نیست

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۴ - فی صفة سهمه و اقباله

 

از مدد نیزه نیزه بود آن روز

تیر پروین ربای جوزا دوز

سیهان را به خنجر روشن

کرده چون لعل مهرهٔ گردن

جزع‌گیران به زیر درع چو آب

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۵ - در بیداری از خواب غفلت گوید

 

بنه ای عدل تو بقای جهان

در کنار جهان سزای جهان

چون درِ عدل باز شد بر تو

درِ دوزخ فراز شد بر تو

عدل مر مرگ را بریزد آب

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۶ - فی تنبیه الملک و کلمة الحق بغیر المداهنة

 

ای ز انصاف و عدل بالاتر

از عُلا رای تست والاتر

سخنی گویمت به حق بشنو

خیره بر راه تنگ و تیره مرو

هرکس از روی عرف خود آیند

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۷ - خواب عبداللّٰه بن عمر بن الخطّاب

 

دید یک شب به خواب عبداللّٰه

پدر خویش را عُمر ناگاه

گفت یا میر عادل خوش خوی

حال خود با من این زمان برگوی

با تو ایزد چه کرد بر گو حال

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۸ - حکایت زن دادخواه با سلطان محمود

 

آن شنودی که بود چون در خورد

آنچه با میر ماضی آن زن کرد

شاه شاهان یمینِ دین محمود

که از او گشت زنده رادی و جود

کان زن او را جواب داد دُرشت

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۹ - حکایة فی عفوالملک و عدله

 

احنف قیس بهر جمعی اسیر

گفت کین بستگان برِ تو امیر

گر بحقند بسته حلمت کو

ور خود از باطلند علمت کو

عفو کان هست اصل دینداری

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۱۰ - در وصف بدان گوید

 

من ندانم ز جملهٔ اشرار

پُر گناهی چو بی‌گناه‌آزار

جز سیه روی وقت بیدادی

نکند همچو زنگیان شادی

شغل دولت که از ستم سازی

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۱۱ - حکایت در عدل سلطان

 

گفت روزی حکایتی پیری

که مرا بُد نشانهٔ تیری

کاندر آن روزگار شاهی بود

عالم عدل را پناهی بود

داد و انصاف و عدل گستردی

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۱۲ - در خون ناحق ریختن حکایت مأمون

 

چون تبه شد خلافت مأمون

ریخت مر خلق را به ناحق خون

کرد بر آل برمک آن بیداد

کهکسی زان صفت ندارد یاد

یحیی بیگناه را چو بکشت

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۱۳ - التمثّل فی عصمة قتل المظلوم

 

همچنین شاه ماضی با جود

ناصرِ دین سرِ کرم مسعود

گشت بر بوالحسین میمندی

متغیر ز چونی و چندی

رفع کردند مر ورا در کار

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۱۴ - حکایت در حلم و بردباری نوشیروان

 

حاجبی بُرد جام نوشروان

دید آن شاه و کرد ازو پنهان

دل خازن ز بیم شه برخاست

جام جُستن گرفت از چپ و راست

خازن از بیم جان خود بشتاب

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۱۵ - در عدل پادشاه و صفت آن

 

عدل کن زانکه در ولایت دل

دَرِ پیغمبری زند عادل

در شبانی چو عدل کرد کلیم

داد پیغمبریش اله کریم

تا شبانی نکرد بر حیوان

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۱۶ - حکایت در عدل و سیاست و جود پادشاه

 

روزی از روزها به وقت بهار

رفت محمود زاولی به شکار

دید زالی نشسته بر سرِ راه

رویش از دود ظلم گشته سیاه

بر تن از ظلم و جور پیراهن

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۱۷ - حکایت

 

شحنه‌ای در دهی شبی سرمست

پای مرغ معلّمی بشکست

روز دیگر معلّم بی‌دین

پیش بت رفت تا کند نفرین

وین سخن گشت منتشر در ده

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۱۸ - فی معانی القاضی الجاهل الظالم

 

آن شنیدی که در دهی پیری

خورد ناگه ز شحنه‌ای تیری

رفت در پیش قاضی آن درویش

گفت بنگر مرا چه آمد پیش

شحنه سرمست بود در میدان

[...]

سنایی
 

سنایی » حدیقة الحقیقه و شریعة الطریقه » الباب الثامن ذکرالسطان یستنزل‌الامان » بخش ۱۹ - در کفایت و رای پادشاهی

 

شاه شاهان یمینِ دین محمود

که جهان را به عدل بُد مقصود

شاه غازی یمین دین خدای

که بُد او در زمانه بار خدای

یافته دین احمد تازی

[...]

سنایی
 
 
۱
۲۴
۲۵
۲۶
۲۷
۲۸
۳۲
sunny dark_mode