جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۳
عقل زن ناقص است و دینش نیز
هرگزش کامل اعتقاد مکن
گر بد است از وی اعتبار مگیر
ور نکو بر وی اعتماد مکن
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۵
بخردی را ز راز فاش و نهان
مثلی نیک بر زبان رفته
کین چو تیر است مانده در قبضه
وان چو تیر است از کمان رفته
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۶
می کند کسب اشتها خواجه
تا به آن رخنه در مزاج کند
وانگه آن رخنه را ز پخته و خام
هر چه یابد به آن علاج کند
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۹
خوی خود را ز روزه تیره مکن
کز همه حلم و بردباری به
چون شود روزه مایه آزار
روزه خواری ز روزه داری به
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۹
هرچه یابی به خانه از تر و خشک
به کز آن تا حد شبع بخوری
تا طعام کسان هوس نکنی
وز عطای خسان طمع ببری
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۵
بایدت منصب بلند بکوش
تا به فضل و هنر کنی پیوند
نه به منصب بود بلندی مرد
بلکه منصب شد به مرد بلند
جامی » بهارستان » روضهٔ دوم (در ذکر حکمت حکما) » بخش ۱۶
این سه کار است کش نگارد زشت
از سه کس خامه نگارنده
تندی خوی پادشاه قوی
حرص دانا و بخل دارنده
جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۲
عدل و انصاف دان نه کفر و نه دین
آنچه در حفظ ملک در کار است
عدل بی دین نظام عالم را
بهتر از ظلم شاه دیندار است
جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۹
سیم بر زر خریده تنگ مگیر
تا بدان نفس او بیارامد
تن به اتلاف مال ازو درده
تا به اتلاف جان نینجامد
جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۰
چون شود با تو یار جنگ اندیش
جز جدایی مگیر با او پیش
جد مکن در خصومت بسیار
اندکی روی آتشی بگذار
جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۷
گر سفیهی به حکم نفس و هوا
نه به وفق خرد کند کاری
بر تو نفس و هوا چو غالب نیست
جز به راه خرد مرو باری
جامی » بهارستان » روضهٔ سوم (در ذکر پادشاهان) » بخش ۱۸
روی ظالم مبین که بر رویت
آن ز دوزخ دریست بگشاده
سوی او تا گشاده شد ز خدای
نظر رحمتی نیفتاده
جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۱
هر که مقصودش از کرم آنست
که برآرد به عالم آوازه
باشد از مصر جود و شهر کرم
خانه او برون دروازه
جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۳
چون به مهمانسرای خویش نهد
خواجه خوان از برای درویشان
طفل راه است اگر نمی داند
خویشتن را طفیلی ایشان
جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۶
نفس سگ را به یک دو لقمه نان
بر سگ نفس هر که کرد ایثار
گر بود بنده فی المثل شاید
خواجگان را به بندگیش اقرار
جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۷
خوبی روی و خوبی آواز
می برد هر یکی به تنها دل
چون شود هر دو جمع در یکجای
کار صاحبدلان شود مشکل
جامی » بهارستان » روضهٔ چهارم (در ذکر بخشندگان) » بخش ۱۳
چون گدایی که نیم نان دارد
به تمامی دهد ز خانه خویش
بیشتر زان بود که شاه جهان
بدهد نیمی از خزانه خویش
جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۴
به خدایی که آشکار و نهان
بنده اوست آدمی و پری
که ز هر کس که در جهان بینم
پیش من از همه عزیزتری
جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۷
در سطبری نمونه افعی
در درازی قرینه ثعبان
بود تصویر مار صنعت او
لوح تصویر او تن عریان
جامی » بهارستان » روضهٔ پنجم (در عشق و ذکر حال عاشقان) » بخش ۱۱
در لغت خوانده ام که ریش پر است
پیش دانشور لغت پرداز
لیکن آن پر کزو به وکر عدم
می کند مرغ نیکویی پرواز