گنجور

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۱ - قال بعض کبراء العارفین قدس سره معنی لااله الاالله ان لا شی ء مما یدعی الها غیرالله

 

معنی لااله الاالله

آن بود پیش عارف آگاه

کانچه خوانند مشرکانش خدا

گرچه باشد ز فرط جهل و عما

نیست آن در حقیقت الا حق

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۲ - در مذمت آنان که به جهت اجتماع عوام و استجلاب منافع معاش از ایشان مجالس آرایند و به سبیل جهر و اعلان به ذکر حق سبحانه و تعالی اشتغال نمایند

 

می زند شیخ ما ز شور و شغب

صیحه صبحگاه و هی هی شب

حزب اوراد صبح می خواند

خویش را حزب حق همی داند

سر پر از کبر و دل پر از اعجاب

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۳ - تمثیل

 

مرده لوزینه پز چو از کینه

سازد از سیر حشو لوزینه

شکل لوزینه می زند فریاد

هستم از سیر و بوی او آزاد

لیک حشوش به طعم گوید و بوی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۴ - در بیان فرق میان رقص ارباب نقص و حال اهل کمال

 

رقص ناقص به سوی نقص بود

جنبش کاملان نه رقص بود

می زند مرغ جانشان پر و بال

تا رهد باز ازین حضیض وبال

گرچه هر روز یک صدا و ندا

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۵ - تمثیل

 

جغد مسکین نشسته پهلوی باز

چون از آنجا دهندشان پرواز

باز سازد ز قصر شه خانه

جغد پرد به کنج ویرانه

میل هر کس به سوی مسکن اوست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۷ - حکایت آن غوری که در مناره پنهان شده بود و فریاد می کرد که مرا مجویید که من اینجا نیستم

 

روستایی ز دست باران جست

رفت و در پای ناودان بنشست

ساده ای از تکاو عرصه غور

کرد روزی به سوی شهر عبور

مانده و گرسنه ز راه تکاو

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۸ - در بیان آنکه آنچه گذشت مذمت ذکر سر و جهر نیست بلکه مذمت جماعتی است که آن را وسیله لذات جسمانی و شهوات نفسانی ساخته اند

 

آنچه کردم بیان درین گفتار

نیست بر ذکر سر و جهر انکار

غیر ذکر خدا چه سر و چه جهر

نیست دل را نصیب و جان را بهر

هست انکار من بر آنکه کسی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۲۹ - در بیان آنکه از خودی خود رستن و از عجب و ریا خلاص شدن جز در خدمت پیر صاحب تصرف دست ندهد

 

آن زمان از ریا و عجب رهی

که شوی پیر را رهین و رهی

هست در نفس دار و گیر بسی

که نداند به غیر پیر کسی

نفس افعی و پیر خضر شعار

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۰ - در بیان معنی رباعی که منسوب است به یکی از سلسه خانواده خواجگان ماوراء النهر قدس الله اسرارهم

 

با هر که نشستی و نشد جمع دلت

وز تو نرمید زحمت آب و گلت

زنهار ز صحبتش گریزان می باش

ور نی نکنی روح عزیزان بحلت

از زمین و زمان برون بردت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۳ - ملاقات پیر کار دیده با جوان نورسیده

 

شد جوانی ز سالکان طریق

با یکی پیرکار دیده رفیق

پیر چون آفتاب پرمایه

وان جوان از قفاش چون سایه

می بریدند ره که ناگاهی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۵ - امام شافعی گفت عمری گرد صوفیه گردیدم از ایشان دو سخن پسندیده شنیدم. یکی آنکه الوقت سیف قاطع و دیگر آنکه ان من العصمة ان لا تقدر

 

شاه دین شافعی مطلبی

گفت عمری پی خدا طلبی

کرده ام طوف گرد درویشان

نکته ای دو شنیده ام زیشان

هر دو پاکیزه و پسندیده

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۶ - در بیان سخن آن عارف که گفت دوستان همه عالم دشمنند و همه دشمنان دوستند

 

عارفی گفت هر که یارم شد

خصم جان امیدوارم شد

جوهر من مناسب خود یافت

رویم از حق به جانب خود تافت

مرد حق زان که را بتر داند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۷ - در شرح حدیث اعدی عدوک نفسک التی بین جنبیک

 

هم به هر قبه ای تو را روییست

هم به هر جانبیت پهلوییست

پهلوی راست سوی گلشن غیب

پهلوی چپ درین نشیمن ریب

در میان دو پهلویت پیوست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۸ - در بیان معنی ان من العصمة ان لایقدر

 

آن دگر نکته را که کرد ادا

شافعی از کلام اهل هدی

بود آن کز خدای عز و جل

عصمت آمد نصیب تو ز ازل

کانچه خواهد دلت ز خود رایی

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۳۹ - در بیان آنکه در کلام سابق مذکور شد منافی اثبات اختیار آدمی نیست و در تحقیق معنی اختیار و جبر

 

نبرد فعل را چه خیر و چه شر

آنچه گفتم ز اختیار بدر

آن بود اختیار در هر کار

که بود فاعل اندر آن مختار

معنی اختیار فاعل چیست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سلسلةالذهب » دفتر اول » بخش ۴۰ - در بیان جواب از سؤالی که چون بنده مختار در اختیار خود مجبور باشد اختیار وی به جبر راجع شود پس حکمت تکلیف وی به اوامر و نواهی چه باشد

 

گر تو گویی چو بنده مامور

هست در اختیار خود مجبور

اختیارش به جبر شد راجع

وان بود امر و نهی را مانع

کس نگوید به سنگ کز لب بام

[...]

جامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۲۹
sunny dark_mode