گنجور

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۲

 

ترک چشمش که مست و مخمور است

خون ما گر بریخت معذور است

کوی معشوق عرصهٔ محشر

بانگ عشاق نغمهٔ صور است

خسرو عشق چون به قهر آید

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸

 

شربتی در دو لعل جانان است

که خیالش مفرح جان است

از پی قتل مردم دانا

تیغ در دست طفل نادان است

می‌توان یافتن ز زخم دلم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴

 

کار من تا به زلف یار من است

صد هزاران گره به کار من است

هر کجا روز تیره‌ای بینی

دست پرورد روزگار من است

شادمانی به شدمن ارزانی

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۶

 

تو و آن قامتی که موزون است

من و این طالعی که وارون است

تو و آن طره‌ای که مفتول است

من و این دیده‌ای که مفتون است

تو و آن پیکری که مطبوع است

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۷

 

گر نه زلفش پی شبیخون است

پس چرا حال دل دگرگون است

درد شیرین دوای فرهاد است

غم لیلی نشاط مجنون است

صبر در چنگ شوق مغلوب است

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۷

 

گر هلاک من است عنوانش

سر نپیچم ز خط فرمانش

مرد میدان عشق دانی کیست

آن که اندیشه نیست از جانش

کس به میدان عشق روی نکرد

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۳

 

ما ز چشم تو مست یک نگهیم

بی خبر از خمار صبح گهیم

گر به باد فنا دهی ما را

سر مویت به عالمی ندهیم

حلقه‌در گوش پیر میکده‌ایم

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۳

 

با رقیب آمدی به محفل من

برق غیرت زدی به حاصل من

جان به آسانی از غمت دادم

وز تو آسان نگشت مشکل من

جانم از تن سفر نمی‌کردی

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode