گنجور

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۹

 

پسر نورسیده شاید بود

که نود ساله چون پدر گردد

پیر فانی طمع مدار که باز

چارده ساله چون پسر گردد

سبزه گر احتمال آن دارد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۴

 

مرد دیگر جوان نخواهد بود

پیریش هم بقا نخواهد کرد

چون درخت خزان که زرد شود

کاشکی همچنان بماندی زرد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۵

 

ملک ایمن درخت بارورست

زو قناعت به میوه باید کرد

چون ز بیخش برآورد نادان

میوه یک بار بیش نتوان خورد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۵۷

 

آدمی فضل بر دگر حیوان

به جوانمردی و ادب دارد

گر تو گویی به صورت آدمیم

هوشمند این سخن عجب دارد

پس تو همتای نقش دیواری

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۱

 

شد غلامی به جوی، کـ‌آب آرَد

آبِ جوی آمد و، غلام بِبُرد

دام، هر بار، «ماهی» آوردی

«ماهی»، این بار رفت و، دام بِبُرد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۳

 

مر تو را چون دو کار پیش آید

که ندانی کدام باید کرد

هر چه در وی مظنهٔ خطرست

آنت بر خود حرام باید کرد

وانکه بی‌خوف و بی‌خطر باشد

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۶۹

 

گر جهان فتنه گیرد از چپ و راست

و آتش و صعقه پیش و پس باشد

تو پریشان نکرده‌ای کس را

چه پریشانیت ز کس باشد؟

خونیان را بود ز شحنه هراس

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۰

 

کاملانند در لباس حقیر

همچو لؤلؤ که در صدف باشد

ای که در بند آب حیوانی

کوزه بگذار تا خزف باشد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۳

 

خر به سعی آدمی نخواهد شد

گرچه در پای منبری باشد

و آدمی را که تربیت نکنند

تا به صد سالگی خری باشد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۵

 

هیچ دانی که آب دیدهٔ پیر

از دو چشم جوان چرا نچکد؟

برف بر بام سالخوردهٔ ماست

آب در خانهٔ شما نچکد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۷۸

 

یاد دارم زِ پیرِ دانش‌مند

تو هم از من به یاد دار این پَند

هرچه بر نفْسِ خویش، نَپْسَندی

نیز، بر نفْسِ دیگری، مَپْسَند

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۸۵

 

تا سگان را وجود پیدا نیست

مشفق و مهربان یکدگرند

لقمه‌ای در میانشان انداز

که تهیگاه یکدگر بدرند

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۸۷

 

نکنی دفع ظالم از مظلوم

تا دل خلق نیک بخراشند

تا تو با صید گرگ پردازی

گوسفندان هلاک می‌باشند

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۸۸

 

هر کجا دردمندی از سر شوق

گوش بر نالهٔ حمام کند

چارپایی برآورد آواز

وان تلذذ برو حرام کند

حیف باشد صفیر بلبل را

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹۱

 

نفس ظالم، مثال زنبورست

که جهانش ز دست می‌نالند

صبر کن تا بیوفتد روزی

که همه پای بر سرش مالند

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹۲

 

آسیا سنگ ده هزار منی

به دور مرد از کمر بگردانند

لیکن از زیر به زبر بردن

به هزار آدمیش نتوانند

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹۵

 

رسم و آیین پادشاهانست

که خردمند را عزیز کنند

وز پس عهد او وفاداری

با خردمندزاده نیز کنند

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۹۹

 

آدمی‌سان و نیک محضر باش

تا تو را بر دواب فضل نهند

تو به عقل از دواب ممتازی

ورنه ایشان به قوت از تو بهند

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۰

 

تا نگویی که عاملان حریص

نیک‌خواهان دولت شاهند

کانچه در مملکت بیفزایند

از ثنای جمیل می‌کاهند

راحت از مال وی به خلق رسان

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۰۲

 

هیچ فرصت ورای آن مطلب

که کسی مرگ دشمنان بیند

تا نمیرد یکی به ناکامی

دیگری دوستکام ننشیند

تو هم ایمن مباش و غره مشو

[...]

سعدی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۶
sunny dark_mode