گنجور

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۹

 

پسر هند اگر چه خال منست

دوستی ویم به کاری نیست

ور نوشت او خطی ز بهر رسول

به خطش نیز افتخاری نیست

در مقامی که شیر مردانند

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۳

 

هر که در خطهٔ مسلمانیست

متلاشی چو نفس حیوانیست

هر که عیسی‌ست او ز مریم زاد

هر که او یوسفست کنعانیست

فرق باشد میان لام و الف

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۴

 

آمد آن حور و دست من بربست

زده استادوار نیش به دست

زنخ او به دست بگرفتم

چون رگ دست من ز نیش بخست

گفت هشیار باش و آهسته

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۵

 

آمد آن رگ زن مسیح پرست

تیغ الماس گون گرفته به دست

کرسی افگند و بر نشست بر او

بازوی خواجهٔ عمید ببست

نیش درماند و گفت: «عز علی»

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۸

 

ای شده پیر و عاجز و فرتوت

مانده در کار خویشتن مبهوت

داده عمر عزیز خویش به باد

شده راضی ز عیش خویش به قوت

متردد میان جبر و قدر

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۰

 

ای دل نیک مذهب و منهاج

به تو اسرار هر دلی محتاج

بر فلکها به کشف ماه ترا

از حقیقت منازل و ابراج

مبطلم گشت از حقیقت حق

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۳

 

بی‌طمع باش اگر همی خواهی

تا نیفتی ز پایهٔ امجاد

زان که چون مرغ دشتی ز ره طمع

کرد آهنگ دانهٔ صیاد

ناشده حلق او چو حلقهٔ دام

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۵

 

گرچه شمشیر حیدر کرار

کافران کشت و قلعه‌ها بگشاد

تا سه تا نان نداد در حق او

هفده آیت خدای نفرستاد

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۶

 

من نگویم که قاسم‌الارزاق

نعمت داده از تو بستاناد

بلکه گویم که هیچ بخرد را

حاجتومند تو نگرداناد

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۱

 

ای که از بهر خدمت در تو

بست دولت میان و کام گذارد

پیش از آن کم زمانه آش کند

فضل کن سیدی فرست آن آرد

هر که از دیدن تو خرم نیست

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۳

 

چون ز بد گوی من سخن شنوی

بر تو تهمت نهم ز روی خرد

گویم ار تو نبودیی خرسند

او مرا پیش تو نگفتی بد

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۵

 

صدر اسلام زنده گشت و نمرد

گرچه صورت به خاک تیره سپرد

در جهان بزرگ ساخت مکان

هم بخردان گذاشت عالم خرد

پس تو گویی که مرثیت گویش

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۷ - در مدح مسعود سعد سلمان

 

ای عمیدی که باز غزنین را

سیرت و صورتت چو بستان کرد

باز عکس جمال گلفامت

حجرهٔ دیده را گلستان کرد

باز نطق زبان در بارت

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۲ - در جواب هجای یکی از معاندان

 

سرخ گویی همیشه غر باشد

شبه از لعل پاکتر باشد

این چنین ژاژ نزد هر عاقل

سخنی سخت مختصر باشد

لعل مصنوع آفتاب بود

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۳

 

هیچ کس نیست کز برای سه دال

چون سکندر سفرپرست نشد

پایها سست کرد و از کوشش

دولت و دین و دل به دست نشد

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۴

 

از جواب و سوال ما دانی

شاید ار زیر کی فرو ماند

گرد گفت محال را چه عجب

کاینهٔ عقل را بپوشاند

زان که خورشید را ز بینش چشم

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۶

 

خواجگانی که اندرین حضرت

خویشتن محتشم همی دارند

آن نکوتر که خادمان نخرند

حرم اندرحرم همی دارند

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۷

 

دل منه با زنان از آنکه زنان

مرد را کوزهٔ فقع سازند

تا بود پر زنند بوسه بر آن

چون تهی شد ز دست بندازند

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۸

 

خادمان را ز بهر آن بخرند

تا به رخسارشان فرو نگرند

«لا الی هولاء» نه مرد و نه زن

بین ذالک نه ماده و نه نرند

جای ایشان شدست هند و عجم

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۶۹

 

منشین با بدان که صحبت بد

گرچه پاکی ترا پلید کند

آفتاب ار چه روشن‌ست او را

پاره‌ای ابر ناپدید کند

سنایی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۳۲
sunny dark_mode