گنجور

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در مدح صفوة الدین بانوی شروان شاه

 

صبح تا آستین برافشانده است

دامن عنبر تر افشانده است

مگر آن عقد عنبرینهٔ شب

برگشاده است و عنبر افشانده است

روز یک اسبه بر قضا رانده است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۸ - در رثاء بهاء الدین احمد

 

دل ز راحت نشان نخواهد داد

غم خلاصی به جان نخواهد داد

غم‌گساران فرو شدند افسوس

کز عدم کس نشان نخواهد داد

آسمان را گسسته شد زنجیر

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - در ستایش اتابک اعظم مظفر الدین قزل ارسلان عثمان بن ایلدگز

 

صبح چون زلف شب براندازد

مرغ صبح از طرب پراندازد

کرکس شب غراب وار از حلق

بیضهٔ آتشین براندازد

کرتهٔ فستقی بدرد چرخ

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۷ - مطلع دوم

 

دل به سودای تو سر اندازد

سر ز عشقت کله براندازد

چون تو هر هفت کرده آیی حور

بر تو هر هفت زیور اندازد

به تو وزلف کافرت ماند

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۹ - قصیده

 

تشنهٔ دل به آب می‌نرسد

دیده جز بر سراب می‌نرسد

قصهٔ درد من رسید به تو

چون بخوانی جواب می‌نرسد

روی چون آب کرده‌ام پر چین

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۶ - در شکایت از زندان

 

غصه بر هر دلی که کار کند

آب چشم آتشین نثار کند

هر که در طالعش قران افتاد

سایهٔ او از او کنار کند

روزگارم وفا کند هیهات

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۶ - در رثاء امام شهاب الدین

 

سر چه سنجد که هوش می‌بشود

تن چه ارزد که توش می‌بشود

دلم از خون چو خم به جوش آمد

جان چو کف ز او به جوش می‌بشود

منم آن بید سوخته که به من

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۷ - در رثاء امام شهاب الدین ابوالفضائل شروانی

 

سر چه سنجد که هوش می بشود

تن چه ارزد که توش می بشود

دلم از خون چه خم به جوش آمد

جان چو کف زد به دوش می‌بشود

منم آن بید سوخته که به من

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۹ - قصیده

 

در کفم نیست آنچه می‌باید

در دلم نیست آنچه می‌شاید

هیچ در صبر دل نبندم از آنک

دانم از صبر هیچ نگشاید

غم‌گساری در ابر می‌جویم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۵ - در رثاء امام ابو عمر و اسعد

 

بیدقی مدح شاه می‌گوید

کوکبی وصف ماه می‌گوید

بلکه مزدور دار خانهٔ نحل

صفت عدل شاه می‌گوید

ذره در بارگاه خورشید است

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۷ - در حکمت و اندرز

 

چشم بر پردهٔ امل منهید

جرم بر کردهٔ ازل منهید

علت هست و نیست چون ز قضاست

کوشش و جهد را علل منهید

چون بنابود دل قرار گرفت

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۲ - در پند و اندرز و ستایش رکن الدین مفتی خوی و رکن الدین عالم ری و تاج الدین رازی ابن امین الدین

 

الصبوح الصبوح کامد کار

النثار النثار کامد یار

کاری از روشنی چو آب خزان

یاری از خرمی چو باد بهار

چرخ بر کار و یار ما به صبوح

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۳ - مطلع دوم

 

دیده بانان این کبود حصار

روز کورند یا اولی‌الابصار

چون جهانی ز خندقی است گلین

کآتشین خندق است گرد حصار

رخش همت برون جهان چو مسیح

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۴ - مطلع سوم

 

بخ بخ ای بخت و خه خه ای دل دار

هم وفادار و هم جفا بردار

من تو را زان سوی جهان جویان

تو بدین سو سرم گرفته کنار

طفل می‌خواندمت، زهی بالغ

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۰ - در شکایت از روزگار

 

عافیت را نشان نمی‌یابم

وز بلاها امان نمی‌یابم

می‌پرم مرغ وار گرد جهان

هیچ جا آشیان نمی‌یابم

نیست شب کز رخ و سرشک بهم

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲۰ - امام مطلق نجم المله والدین ابوالفضایل احمد سیمگر در مدح خاقانی گفته بود

 

گرچه کان خرد مرا دانی

عاجزم در نهاد خاقانی

صورت روح پاک می‌بینم

متدرع به شخص انسانی

افضل الدین امیر رملک سخن

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترجیعات » شمارهٔ ۶ - در مدح جلال الدین شروان شاه اخستان

 

خندهٔ سر به مهر زد دم صبح

الصبوح ای حریف محرم صبح

ناف شب سوخت تف مجمر روز

گوی زر یافت جیب ملحم صبح

به سر تازیانهٔ زرین

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۴ - در مدح سلطان جلال الدین ابو المظفر شروان شاه اخستان

 

برقع زرنگار بندد صبح

نقش رخسار یار بندد صبح

از جنیبت فرو گشاید ساخت

آینه بر عذار بندد صبح

دم گرگ است یا دم آهو

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۸ - در مرثیهٔ خواجه ابوالفارس

 

کارم از دست پایمرد گذشت

آهم از چرخ لاجورد گذشت

همه عالم شب است خاصه مراک

روزم از آفتاب زرد گذشت

روز روشن ندیده‌ام ماناک

[...]

خاقانی
 

خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴ - در شکر

 

من که خاقانیم به منت شاه

پشت خم کرده‌ام ز بار عطا

شاخ را پشت خم کند میوه

هم ز فیض سحاب و بر صبا

شکر دارم که فیض انعامش

[...]

خاقانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۹
sunny dark_mode