خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۴
صبح چون جیب آسمان بگشاد
هاتف صبحدم زبان بگشاد
پر فرو کوفت مرغ صبحدمی
دم او خواب پاسبان بگشاد
نفس عاشقان و نالهٔ کوس
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۸
عافیت کس نشان دهد؟ ندهد
وز بلا کس امان دهد؟ ندهد
یک نفس تا که یک نفس بزنم
روزگارم زمان دهد؟ ندهد
در دلم غصهای گره گیر است
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷
عشقت آتش ز جان برانگیزد
رستخیز از جهان برانگیزد
باد سودات بگذرد بر دل
زمهریر از روان برانگیزد
خیل عشقت به جان فرود آید
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۶
بر سریر نیاز میغلطم
بر چراگاه ناز میغلطم
خوش خوش آید مرا که پیش درت
به سر خاک باز میغلطم
پیش زخم تو کعبتین کردار
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۶
منم آن کز طرب غمین باشم
لیکن از غم طرب گزین باشم
درد غم بایدم نه صاف طرب
زانکه با دردکش قرین باشم
یکدم و نیم جان گرو دارم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۱
به صفت، عاشق جمال توایم
به خبر، فتنهٔ خیال توایم
خام پندار سوخته جگران
در هوس پختن وصال توایم
چه عجب گر ز وصل محرومیم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۸
خیز تا رخت دل براندازیم
وز پی نیکوئی سر اندازیم
با حریفان درد مهرهٔ مهر
بر بساط قلندر اندازیم
دین و دنیا حجاب همت ماست
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۳
خرمی کان فلک دهد غم دان
دل که با غم بساخت خرم دان
سنت اهل عشق خواهی داشت
درد را هم مزاج مرهم دان
به عیاری که هفت مردان راست
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۲
درد دل گویم از نهان بشنو
راز، بیزحمت زبان بشنو
جوش دریای غصه باور کن
موج خون بنگر و فغان بشنو
بر کنار دو جوی دیدهٔ من
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵
سینه پر آتشم چو میغ از تو
چهرهٔ پر گوهرم چو تیغ از تو
روز عمرم بدی که چون
حاصلی نیست جز دریغ از تو
ماتم عمر رفته خواهم داشت
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸
روی درکش ز دهر دشمن روی
پشت برکن به چرخ کافر خوی
مردمی از نهاد کس مطلب
خرمی از مزاج دهر مجوی
با بلاها بساز و تن در ده
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۰
غم بنیاد آب و گل چه خوری
دم گردون مستحل چه خوری
افسر عقل بایدت بر سر
از سر آز خون دل چه خوری
روی صافیت باید آینهوار
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۲
ای دل ای دل هلاک تن کردی
بس کن ای دل که کار من کردی
سر من زان جهان همی آید
که ره جان به پای تن کردی
از سگان کی به زهرهٔ شیر
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۳۰
زرهٔ زلف بر قبا شکنی
آه در جان آشنا شکنی
ببری آب سنگ ما کز دل
سنگ سازی، سبوی ما شکنی
دست و ساعد گرفته دو نان را
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۲
دوست داری که دوستدار کشی
هر دلی را هزار بار کشی
تو گرفتار عشق را زِ نهان
دَم دَهی پَس به آشکار کشی
رشتهٔ جانْ سیَه کُنی چون شمع
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۶
دل نداند تو را چنان که توئی
جان نگنجد در آن میان که توئی
با تو خورشید حسن چون سایه
میدود پیش و پس چنان که توئی
عقل جان بر میان به خدمت تو
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۵۹
به خرد راه عشق میپوئی
به چراغ آفتاب میجوئی
تو هنوز ابجد خرد خوانی
وز معمای عشق میگوئی
مرد کامی و عشق میورزی
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۶ - در شکایت از زندان
راحت از راه دل چنان برخاست
که دل اکنون ز بند جان برخاست
نفسی در میان میانجی بود
آن میانجی هم از میان برخاست
سایهای مانده بود هم گم شد
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - در فقر و گوشه نشینی و گله از سفر
قلم بخت من شکسته سر است
موی در سر ز طالع هنر است
بخت نیک، آرزو رسان دل است
که قلم نقش بند هر صور است
نقش امید چون تواند بست
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۸ - در مدح عموی خود کافی الدین شروانی
طبع کافی که عسکر هنر است
چون نی عسکری همه شکر است
قطرهٔ کوثر و قمطرهٔ هند
از شکرهای لفظ او اثر است
نه کلکش به نیشکر ماند
[...]