گنجور

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

از برم ای نگار حور نژاد

می روی و نمی روی از یاد

بی تو ای سرو گلشن ایجاد

بی تو ای سرو بوستان مراد

شغل من نیست جز به شب ناله

[...]

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

گلعذاران نگار من نگرید

عارض گلعذار من نگرید

دارد امید مهر ازو دل من

دل امیدوار من نگرید

کار من بار غم کشیدن اوست

[...]

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

آمدی رفتی از برم غافل

صبر و هوشم ربودی از سر و دل

ای گل از عارض تو گشته خجل

سرو پیش قد تو پا در گل

ای به رخ رشک لعبتان ختا

[...]

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۸

 

حال بسیار ناخوشی دارم

خاطر پرمشوشی دارم

دل ز آهم پر است هان ای خصم

که پر از تیر ترکشی دارم

هست از آه شعله ناک عیان

[...]

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

به بلا زار و مبتلا که منم

کس مبادا در این بلا که منم

چون ننالم گرم طبیب تویی

در چنین درد بی دوا که منم

ای که پرسی کجاست خانه ی غم

[...]

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۲

 

دشمنی آن قدر که با ما تو

آن قدر دوستیم ما با تو

بی وفایی شعار خوبانست

بی وفایی همین نه تنها تو

یا بیا یا بخوان چنین تا کی

[...]

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

مژده ایدل که وقت آن آمد

که ز غم بر کران توان آمد

دشت غم را کنار شد پیدا

بحر اندوه را کران آمد

وقت تشنیع دشمنان طی شد

[...]

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

در صفاهان که ساحت پاکش

خوش‌ترین بقعهٔ جهان آمد

تا چهل سال با نهایت فقر

عرض خود را نگاهبان آمد

با بد و نیک کرد آمد و رفت

[...]

رفیق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode