گنجور

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

گل هزار است صحن بستان را

بلبل آهسته تر کش افغان را

گل من برفزود بر گلزار

نیست انصاف بوستان بان را

دل بخوبان این دیار مده

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

یار از ما کناره کرد امشب

رشته مهر پاره کرد امشب

ماه من رخ نهفته و زهجران

دامنم پرستاره کرد امشب

غیرتم میکشد که غیر از دور

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

ای خرد طفلی از دبستانت

عقل مدهوش چشم مستانت

شیر نخجیر آهوی نگهت

پور دستان اسیر دستانت

خیز ای شیر عقل کاتش عشق

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۲

 

زینهار از دو ترک خونخوارت

حذر از عقربان جرارت

داده خاتم لبت بزنهارم

زآنسیه مست ترک خونخوارت

زآه درویش چون نیندیشی

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۵

 

هر کرا عشق در کمند انداخت

بست و از قید عقل فارغ ساخت

ریخت در جام عقل باده عشق

آتشی بود کابگینه گداخت

پاکبازش نمیتوان گفتن

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

چشمه خور برای دیدن نیست

آتش از بهر آرمیدن نیست

سر برند از درخت و سرسبز است

نخل را تاب سر بدیدن نیست

گر بگوید حدیث عشق زبان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

بت پرستنده بت رویت

کفر زنار بند گیسویت

جامه کعبه حلقه مویت

قبله خانه طاق ابرویت

چه تفاوت مرا زدیر و حرم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

هر کرا چشم هر نفس بکسی است

نیست عاشق یقین که بوالهوسی است

دل منه بر عروس ملک جهان

کاو بپنهان بعهد چون تو بسی است

جز بدامان دوست دست مزن

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

به پیر میفروشان بر بشارت

که زاهد کرد خمخانه زیارت

بمی سجاده رنگین کرد زاهد

شد از وسواس فارغ بیمرارت

مبر زحمت پی تعمیر مسجد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵

 

باز با ما رقیب عربده داشت

تخم کین در زمین دل می‌کاشت

بی خبر بود از حکومت عشق

شحنه عقل در درون بگماشت

رآیت آفتاب دید نهان

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۴

 

محکی در میان دشمن و دوست

نیست جز دل ازو بجو که نکوست

دل چو آئینه کن ززنگ بری

تا ببینی خلاف دشمن و دوست

عیب خود را زدشمنان بشنو

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

زلف تو یکجهان پریشان داشت

از همه دل زمن دل و جان داشت

این چه سحر است کز لب و دندان

لؤلؤ تر بکان مرجان داشت

درمند فراق دوست طبیب

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۰

 

زینهار از دهان شیرینت

آه از پنجه نگارینت

نکند میل خسرو فرهاد

گر ببیند بخواب شیرینت

چشم شهلا بغمزه کردی باز

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۴

 

سرو و گل گوئی از چمن برخاست

سرو گل رو از انجمن برخاست

نه بسوای گل ببوی تو بود

شور بلبل که از چمن برخاست

رفت و بنشست با رقیب ببزم

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۵

 

ساقیا می که سلخ شبان است

شب تودیع می پرستان است

زاهدان میکنند استهلال

ساغر می چوبدر تابان است

مطرب امشب بزن تو پرده عیش

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۵

 

نوبهاری ظریف و دل بند است

باد را روح راح پیوند است

وه که از گریه های ابر بباغ

صبحدم غنچه در شکرخند است

بار هجر تو بر دل مشتاق

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۰

 

فحش شیرین زلعل شکرخاست

زهر از دست نیکوان حلواست

زشتی ای عاشق قباحت فهم

کانچه زیبا کند همه زیباست

بلبل باغ خار نشناسد

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۱

 

ماه من ماه را نخستین است

وقت تجدید عهد پارین است

ماه ماتم برفت و عیش آمد

ساقیا فال نیکوئی این است

ماه نو جز بجام کی بیند

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۲

 

هر که از عین امتحان بیند

در زمین نقش آسمان بیند

زین سبب غرقه محیط فنا

خود زغرقاب در کران بیند

تاجر بی متاع گو خود را

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 

آشفتهٔ شیرازی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

هرکه ما را خراب می‌داند

نه خطا بر صواب می‌داند

عارفان سرخوش از خم توحید

گرچه شیخ از شراب می‌داند

هرکه دیده است موج لجه عشق

[...]

آشفتهٔ شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode