گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

ای دل ایام هجر شد بنیاد

رو، که مرگ نُوَت مبارک باد

دل سوزان من ز آه من است

چون چراغی نهاده در ره باد

آنچنانم به یاد تو مشغول

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵

 

تا ز شب بر مهت نقاب افتاد

سایه بالای آفتاب افتاد

در رخم تا بناز خنده زدی

نمکی بر دل کباب افتاد

مردم دیده را ز مژگانت

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

یار با ما چنانکه بود، نماند

مه من مهربان که بود، نماند

دل بر آن آشنا که بود، برفت

سر بر آن آستان که بود، نماند

لطف هر دم که مینمود، گذشت

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

بیدلان کوی تو مقام کنند

با غمت ترک ننگ و نام کنند

نازنینان شهر، هر روزی

فتنه از نرگس تو وام کنند

من که خوارم بکوی تو چه عجب

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۶

 

دل که پیش تو راز می‌گوید

غم دیرینه باز می‌گوید

عقل سودای زلف خوبان را

فکر دور و دراز می‌گوید

مگر استاد جورپیشه ترا

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

هر که کوی تو ساخت مسکن خویش

خون خود میکند بگردن خویش

دانه خال پیش رخ بنمای

تا گل آتش زند به خرمن خویش

شمع، پروانه را بسوخت، ولیک

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۳

 

پرده بگشا ز روی چون مه خویش

که بجانم ز بخت گمره خویش

میکشد سرو، پیش بالایت

شرمساری ز قد کوته خویش

مینوازم چو چنگ در بر خود

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲

 

تا گشودی دو زلف عنبرسای

باد شد عود سوز و نافه گشای

جای ما کوی تست، جور مکن

که بدینها نمیرویم از جای

بتماشا چو سرو قامت یار

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

واعظی بود بر سر منبر

لب به وعظ و به پند بگشاده

گفت: هر مرد را بود به بهشت

چند حور لطیف، آماده

عورتی پیر از آن میان برخاست

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » ملحقات » مفردات » شمارهٔ ۶

 

هر کرا چشم بر حبیب منست

گر بود چشم من، رقیب منست

امیر شاهی
 
 
sunny dark_mode