گنجور

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۸۵ - عقد بیست و ششم در صدق که عبارت از آنست که ظاهر و باطن برابر بود و بلکه باطن از ظاهر خوبتر

 

ای گرو کرده زبان را به دروغ

برده بهتان ز کلام تو فروغ

این نه شایسته هر دیده ور است

که زبانت دگر و دل دگر است

از ره صدق و صفا دوری چند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۸۶ - حکایت کعبه روی که به سبب راستی از کید ناراستی برست و آن ناراست به برکت راستی وی به راستان پیوست

 

رهروی کعبه تمنا می داشت

لیکنش مادر ازان وا می داشت

کعبه اش بود بلی مادر او

طوف می کرد به گرد سر او

نیک زن رخت چو زین خانه ببست

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۸۷ - مناجات در انتقال از صدق به اخلاص

 

ای ز نورت علم صبح سفید

صادقان را به تو خوش صبح امید

ما چو صبح از تو به صدقیم علم

جز به مهرت ز ازل نازده دم

تا به کی جامه جان چاک زنیم

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۸۸ - عقد بیست و هفتم در اخلاص که پای همت بر سر هوا نهادن است و گردن ارادت از ربقه ریا گشادن

 

ای به خود رسته که چون شاخ گیا

می دهد جنبش تو باد هوا

تا کی از باد هوا جنبیدن

چون هوا نیست خوش آرامیدن

هست جنبش ز هوا عادت خس

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۸۹ - حکایت آن عجمی که کلمات عربی شنید دعا و استغفار پنداشت دست اخلاص به آمین برداشت هر چند آن دعا نبود آثار مغفرت روی نمود

 

عربی چند به هم ذوق کنان

لب گشادند به نادر سخنان

یکی از نجد حکایت می کرد

یکی از وجد شکایت می کرد

یکی از ناقه و محمل می گفت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۹۰ - مناجات در انتقال از اخلاص به جود

 

ای ز بیمت دل عشاق دو نیم

خطر مخلص راه تو عظیم

وای مخلص اگرش آید پیش

خطر دیدن اخلاص ز خویش

دید اخلاص ز خود اشراک است

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۹۱ - عقد بیست و هشتم در بذل و جود که اول آن اعطای درهم و دینار است و آخر آن بذل وجود

 

ای درم گرد تو بسیار شده

دین تو در سر دینار شده

گنج جود است کف تو مپسند

از هر انگشت بر آنجا دو سه بند

دست بسته بود از مرد درشت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۹۲ - حکایت اعرابی که در معامله احسان و کرم بدره دینار و درم مهمانان به تخویف از زخم نیزه باز پس گردانید

 

آن عرابی به شتر قانع و شیر

در یکی بادیه شد مرحله گیر

ناگهان جمعی از ارباب قبول

شب در آن مرحله کردند نزول

خاست مردانه به مهمانیشان

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۹۳ - مناجات در انتقال از جود به قناعت

 

ای محیط کرمت عرش صدف

عرشیان در طلبت باده به کف

ما که لب تشنه احسان توییم

کشتی افتاده به طوفان توییم

نظر لطف بر این کشتی دار

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۹۴ - عقد بیست و نهم در قناعت که بر حد ضرورت وقوف نمودن است و چشم طمع به زیادتی نگشودن

 

ای کمر بسته به صد حرص چو مور

وای تو گر بری این حرص به گور

خرمن هستی تو شد جو جو

بهر دانه تو چنین در تک و دو

چون شود هیچ ندانم حالت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۹۵ - حکایت آن حکیم که از تره زار جهان به شاخی چند قناعت کرده بود و از خوان جهانیان دندان طمع برکنده

 

می شد آن خاصگی شاه به دشت

بر کنار تره زاری بگذشت

تره کاری ز قضا بر لب جوی

بود ز آلودگی گل تره شوی

زان تره هر چه همی ماند در آب

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۹۶ - مناجات در انتقال از قناعت به تواضع

 

ای به زندان غمت شاد همه

بند تو بنده و آزاد همه

روی در قبله احسان توییم

بندی و بنده فرمان توییم

سر ما افسر طاعت ز تو یافت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۹۷ - عقد سی ام در تواضع که شاخ سربلندی شکستن است و بر خاک نیازمندی نشستن

 

ای گذشته سرت از چرخ برین

جز به منت ننهی پا به زمین

می روی دامن اجلال کشان

آستین بر سر کونین فشان

گرد راهت که گذشته ست ز میغ

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۹۸ - حکایت پیر آزاده با جوان محتشم زاده

 

محتشم زاده از نخوت جاه

می خرامید ظریفانه به راه

به تبختر قدمی برمی داشت

وز تکبر علمی می افراشت

عارفی پشت دو تا در ژنده

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۹۹ - مناجات در انتقال از تواضع به حلم و مدارا

 

ای وجود همه پیش تو عدم

چرخ را پشت تواضع ز تو خم

با همه رفعت خود عرش برین

بر درت روی مذلت به زمین

هر که خود را به رهت خوار افکند

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۰۰ - عقد سی و یکم در بعض دیگر از فضایل نوع انسان چون حلم و مدارا و عفو و احسان

 

ای رخ افروخته از آتش خشم

خرمنت سوخته از آتش خشم

از خسان آتشی افروخته ای

تر و خشک خود ازان سوخته ای

خار خشکی که ز تو صد خرمن

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۰۱ - حکایت راهبی که فریفته نشد به دعوی شیطان که گفت من عیسی ام از آسمان نزول کرده

 

راهبی را در دل زد غم دین

شد درین دیر دو در گوشه نشین

در صحبت به رخ خلق ببست

فارغ از خلق به خلوت بنشست

دیو هر چند چپ و راست شتافت

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۰۲ - مناجات در انتقال از حلم به بشر و طلاقت وجه

 

ای ز حکمت همه را پشت به کوه

نیست بی پشتی ازان هیچ گروه

کوه حلم تو صدا احسان است

جان مادر تن ازان رقصان است

زان نوا مست سماعیم همه

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۰۳ - عقد سی و دوم در طلاقت وجه و مزاح که چین انقباض در جبین نینداختن است و به زبان انبساط سخنان شیرین پرداختن

 

ای تو را صورت چین نقش جبین

خوی ناخوب تو صورتگر چین

ابرویت راست به هر مو گرهی

هر گره بر رگ جان عقده نهی

لبت از نکته شیرین خاموش

[...]

جامی
 

جامی » هفت اورنگ » سبحة‌الابرار » بخش ۱۰۴ - حکایت آن پیرزن که از حضرت رسالت صلی الله علیه و علی آله و سلم پرسید که پیر زنان به بهشت خواهند رسید

 

کرد آن زال کهنسال سؤال

از نبی کای شه فرخنده خصال

روز محشر که بهشت آرایند

رستگاران به بهشت آسایند

شود آن منزل عالی وطنان

[...]

جامی
 
 
۱
۲۶
۲۷
۲۸
۲۹
۳۰
۵۰
sunny dark_mode