مسعود سعد سلمان » توصیفات » شهرآشوب » شمارهٔ ۷۷ - صفت دلبر خربنده بود
آهنین پوش ندیدم چو تو سرو
نمدین خود ندیدم چو تو ماه
سرو را هرگز خربنده که دید
ماه را دید کس از پشم کلاه
از ره راست بیفتاده ست آنک
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴ - در مدح منصور سعید
جشن فرخنده فروردین است
روز بازار گل و نسرین است
آب چون آتش عود افروز است
باد چون خاک عبیر آگین است
باغ پیراسته گلزار بهشت
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۱ - ایضاً له
ساقیا جام دل افروز بیار
فتح شه یاد کن و می بگسار
فتح قنوج که شمشیرش کرد
اندرین فتح شه آورد شکار
لشکرش گرد برآورد از خون
[...]
ابوالفرج رونی » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴
به خدایی که ره معرفتش
روز و شب مالک عالم نظر است
در ره او خرد از غول اضلال
با ثبات قدمش در نظر است
چرخ بر درگه او پشت خم است
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸
انعمالله صباح ای پسرا
وقت صبح آمده راح ای پسرا
با می و ماه و خرابات بهار
خام خامست صلاح ای پسرا
با تو در صدر نشستیم هلا
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
گل به باغ آمده تقصیر چراست
ساقیا جام می لعل کجاست
به چنین وقت و چنین فصل عزیز
کاهلی کردن و سستی نه رواست
ای سنایی تو مکن توبه ز می
[...]
سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۳
اسب را باز کشیدی در زین
راه را کردی بر خانه گزین
راه بیداری آوردی پیش
دل من کردی گمراه و حزین
بدل و شق بپوشیدی درع
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۱ - در مذمت اهل روزگار
مرد هشیار در این عهد کم است
ور کسی هست بدین متهم است
زیرکان را ز در عالم و شاه
وقت گرم است نه وقتِ کرم است
هست پنهان ز سفیهان چو قدم
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۰ - در مدح بهرامشاه
چون من و چون تو شد ای دوست چمن
یک چمانه من و تو بی تو و من
توی بیتو چو بهار اندر بت
من بی من به بهار تو شمن
توبهٔ سست بروتان شدهاست
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۳ - در ستایش خواجه اسعد هروی
کرد نوروز چو بتخانه چمن
از جمال بت و بالای شمن
شد چو روی صنمان لالهٔ لعل
شد چو پشت شمنان شاخ سمن
آفتاب حمل آن گه بنمود
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸
آن تو کوری نه جهان تاریکست
آن تو کری نه سخن باریکست
گر سر این سخنت نیست برو
روی دیوار و سرت نزدیکست
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۱ - در رثای منصور سعید
خواجه منصور بپژمرد ز مرگ
تازگی جهل ز پژمردن اوست
عالمی بستهٔ جهلند و کنون
زندگی همه در مردن اوست
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۵
به همه وقت دلیری نکنند
هر کرا از خرد و هش یاریست
زان که هر جای به جز در صف حرب
بد دلی بیش بود هشیاریست
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷۳
با همه خلق جهان گرچه از آن
بیشتر بیره و کمتر به رهند
تو چنان زی که بمیری برهی
نه چنان چون تو بمیری برهند
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۳
هیچ نیکو نبود هرگز بد
هیچ خر آن نبود هرگز حر
پشت کس را نکند ز آب تهی
تا شکمشان نکنی از نان پر
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۱۷
بجهم از بد ایام چنانک
از کمان ختنی تیر خدنگ
گر به هر جور که آید بکشد
من پلنگم نکشم جور پلنگ
خواری و اسب گرانمایه مباد
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۲۹
خواجه بفزود ولیکن به درم
روی بفروخت ولیکن ز الم
میزبان بود ولیکن به رِباط
نانم آورد ولیکن به درم
دست بگشاد ولیکن در بخل
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۴۹
روزگاریست که کان گهرند
اندرین وقت همه بیسنگان
بیبنان گشته همه بیداران
بیسران مانده همه سرهنگان
همه خردان بزرگاندیشان
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۳
پسری دیدم پوشیده قبای
گفتم او را که به نزدیک من آی
گفت من دیر بمانم نایم
گفتم او را که بیا ژاژ مخای
دیر کی مانی جایی که بود
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۸
روی من شد چو زر و دیده چو سیم
از پی بخششت ای خواجه علی
رسم آن سیم بر دیدهٔ من
چون خداییست بر معتزلی