ایرج میرزا » قصیدهها » شمارهٔ ۲۷ - شکوه از چرخ و شکایت از مرگ پدر
شکوه بر چرخ برند از دشمن
عجبا چرخ بُوَد دشمن من
اللّه اللّه به که باید نالید
زین ستمگر فلکِ اهریمن
همه سر تا پا ، مکر است و فریب
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۱ - انقلاب ادبی
ای خدا باز شبِ تار آمد
نه طبیب و نه پرستار آمد
باز یاد آمدم آن چَشمِ سیاه
آن سرِ زلف و بُناگوشِ چو ماه
دردم از هر شبِ پیش افزون است
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۱۲ - هدیۀ عاشق
عاشقی محنتِ بسیار کشید
تا لبِ دِجله به معشوق رسید
نشده از گل رویش سیراب
که فلک دسته گلی داد به آب
نازنین چَشم به شط دوخته بود
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۱۳ - انتقاد
باز بر تافت به عالَم خورشید
بر رخِ خلقِ جهان تیغ کشید
شد بر افروخته کانون فساد
آتشِ فتنه در آفاق افتاد
تافت بر خوابگهِ عالم ، نور
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۱۶ - بر سنگ مزار
ای نکویان که در این دنیایید
یا از این بعد به دنیا آیید
این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهانست اینجا
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۲۲ - پسرِ بی هنر
داشت عباس قلی خان پسری
پسر بی ادب و بی هنری
اسم او بود علی مردان خان
کُلفَت خانه ز دستش به اَمان
پشت کالسکه مردم می جَست
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۲۵ - خر و عَزب
شد گذار عزبی از در باغ
دید در باغ یکی ماده الاغ
باغبان غایب و شهوت غالب
ماده خر بسته به میل طالب
سر درون کرد و به هرسو نگریست
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۲۷ - قبلۀ آمال
حاجیان رَخت چو از مکه برند
مدّتی در عقب سر نِگَرَند
تا به جایی که حرم در نظر است
چشم حُجاج به دنبال سر است
من هم از کوی تو گر بستم بار
[...]
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۴ - دزدانِ نادان
دو نفر دزد خری دزدیدند
سرِ تقسیم به هم جنگیدند
آن دو بودند چو گَرمِ زَد و خورد
دُزدِ سِوُّم خَرشان را زَد و بُرد
ایرج میرزا » مثنویها » شمارهٔ ۳۵ - طبیعی گویی
هرچه گویی تو طبیعی میگوی
بیشتر زانچه طبیعی است مجوی
او معلِّم تو بر او شاگِردی
چه کنی جهد کز او بِه کردی
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۲۳ - حق استاد
گفت استاد مبر درس از یاد
یاد باد آنچه به من گفت استاد
یاد باد آن که مرا یاد آموخت
آدمی نان خورَد از دولت یاد
هیچ یادم نرود این معنی
[...]
ایرج میرزا » قطعهها » شمارهٔ ۶۵ - قلب مادر
داد معشوقه به عاشق پیغام
که کند مادر تو با من جنگ
هر کجا بیندم از دور کند
چهره پُرچین و جبین پر آژَنگ
با نگاه غضب آلود زند
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲
کو خدا کیست خدا چیست خدا
بی جهت بحث مکن، نیست خدا
آن که پیغمبر ما بود همی
ما عَرَفناک بفرمود همی
تو دگر طالب پرخاش مشو
[...]
ایرج میرزا » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹
تا خدا تَرکِ خدایی گوید
وز خدایش جدایی جوید
ول کند کرسی و عرش و همه را
کم کند از دو جهان همهمه را
خشگ گردد به رگ هستی خون
[...]
ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۵ - خنده
باغ خندان ز گل خندان است
خنده آئین خرمندان است
خنده هر چند که از جد دور است
جد پیوسته نه از مقدور است
دل شود رنجه زجد شام و صباح
[...]