گنجور

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

دل درو بند که دلدارت اوست

ره او رو که بره یارت اوست

کار اگر بهر دل دوست کنی

بی گمان عاقبت کارت اوست

در نخستین قدم از ره او را

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۳۶

 

غرض از آدم درویشانند

ور کسی آدمی است ایشانند

نزد این قوم توانگر همت

پادشاهان همه درویشانند

گر بخواهند جهان سرتاسر

[...]

سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸۳

 

ای خجل از رخ تو ماه تمام

آفتابی و سایهٔ تو انام

دیدنی جز رخ تو نیست حلال

خوردنی جز غم تو نیست حرام

می شود انگبین چو بوسه دهد

[...]

سیف فرغانی
 
 
sunny dark_mode