گنجور

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

درد من از تو دوا گشت؟ نگشت

کام من از تو روا گشت؟ نگشت

یار ما یار بما گشت؟ نگشت

یا به ما اهل وفا گشت؟ نگشت

آنکه یک لحظه نشد همدم من

[...]

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۰

 

کی به من رحم دگر خواهی کرد

وقت رحم است اگر خواهی کرد

دلم از حسرت لعلت خون شد

تا کیم خون به جگر خواهی کرد

وه چه فرخنده شبی خواهد بود

[...]

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۸

 

عاشقان را به جفا خوار مکن

مکن ای شوخ جفا کار مکن

زهر در ساغر احباب مریز

می به پیمانه ی اغیار مکن

کار اغیار به یکبار مساز

[...]

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

گر بدین گونه که با من زین بیش

بود گردون پس ازین خواهد بود

داد من خواهد از آن مردی و مرد

نیست ور هست همین خواهد بود

فخر سادات محمد که چو او

[...]

رفیق اصفهانی
 

رفیق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۰

 

وعدهٔ لطف و کرم‌ها کردی

بیش‌ها گفتی و کم‌ها کردی

سست‌تر از همه آن عهدی بود

که مؤکد به قسم‌ها کردی

رفتی افزودی الم بر المم

[...]

رفیق اصفهانی
 
 
sunny dark_mode