گنجور

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

ما شبی دست برآریم و دعائی بکنیم

غم هجران تو را چاره ز جائی بکنیم

خشک شد بیخ طرب راه مقام تو کجاست

تا در آن آب و هوا نشو و نمائی بکنیم

دل بیمار شد از دست رفیقان مددی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

در توسل به جناب تو چه تدبیر کنم

چند در فرقت تو ناله شبگیر کنم‏

آنچه در مدت هجر تو کشیدم هیهات

در یکی نامه محال است که تحریر کنم

در شب هجر تو مجموع پریشانی خویش

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵

 

گرچه افتاد ز هجرش گرهی در کارم

همچنان چشم کرم از کرمش می‌‏دارم‏

می‏‌کشم بار چه کوه غم هجران امروز

تا که فردا دهد آن شه به بر خود بارم

به صد امید نهادیم در این بادیه پای

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۹

 

من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم

لطف‏ها می‏کنی ای خاک درت تاج سرم‏

کاش راهی به سر کوی تو می‏داشتمی

تا به سر سوی تو می‏آمدم از هر گذرم‏

نتوان قطع بیابان فراق تو نمود

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

یاد مهدی چه کنم صبر به صحرا فکنم

و اندرین کار دل خویش به دریا فکنم

دیده دریا کنم از خون جگر در شوقش

راز سربسته خود را به خدا وافکنم‏

مایه خوش‏دلی آنجاست که دلداری هست

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴

 

مژده وصل تو کو کز سر جان برخیزم

خاک کوی تو شوم از دو جهان برخیزم

به ولای تو که گر بنده خویشم خوانی

از سر خواجگی کون و مکان برخیزم

یارب از ابر هدایت برسان بارانی

[...]

فیض کاشانی
 

فیض کاشانی » شوق مهدی » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷

 

ای که حرمانی ما را تو روا می‏‌داری

مخلصان را ز بر خویش جدا می‏‌داری

آن جفاها که فراق تو به ما کرد و کند

ما تحمل نکنیم ار تو روا می‏‌داری

من در این شکوه که آمد خبری از بر او

[...]

فیض کاشانی
 
 
۱
۳
۴
۵
sunny dark_mode