گنجور

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

گه به مسجد کشدم گه به کلیسای کشیش

بستۀ موی بتانست مرا تختۀ کیش

زاهد و طرۀ دستار من و زلف نگار

هر کسی را هوسی در سر و کاری در پیش

صبر دیوانه مگر تا به چه پایان باشد

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۹۳

 

نه سر سیحۀ زاهد نه چلیپای کشیش

کفر زلف تو رها کرد مرا از همه کیش

دوست گر وقت تماشاست به دیوانۀ خویش

سنگ طفلان ز پی و راه بیابان در پیش

با هوای لب خندان تو نیشم همه نوش

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

گر مساعد شود آن طرۀ عنبر شکنم

چندگاهی ز جنون رخت بصحرا فکنم

باش یکدم که کنم پیرهن شوق قبا

ایکمانکش که زنی ناوک مژگان بتنم

خار راهیست که اندر طلبت رفته بپا

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

خم ابروی تو تا با مژه پیوست به هم

داد چین تا به ختا تیر و کمان دست به هم

این همه خون دل خلق دلیرانه مریز

عاقبت سیل شود قطره چو پیوست به هم

نیست در ملک دل امروز به جز دست تو دست

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

می بنالم که بسر وقت رسد صیادم

نه من از تنگی دام است که در فریادم

سیر شد زینچمن سبز دل ناشادم

کاش میکرد بخود روی قفس صیادم

تیر کز شست بشد باز نیاید بکمان

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

خیز تا معتکف خانه خمار شویم

سر به پیشش بسپاریم و سبکبار شویم

زلف ساقی بکف آریم و ببانگ دف و چنگ

مست از خانه سوی کوچه و بازار شویم

دمبدم با رخ افروخته از آتش می

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

دل به دریا زدن از چشم تر آموخته‌ام

چه هنرها که ز فیض نظر آموخته‌ام

غوطه خون جگر کس نبرد راه چو من

که من این غوطه به خون جگر آموخته‌ام

حق شکرانۀ پروانه فرامش نکنم

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

دل گسست از من و با چشم تو پیوست به هم

دشمن و دوست به خونم شد و همدست به هم

رشتهٔ مهر چنان می‌گسل از هم که چو خط

ز در صلح در آید بتوان بست به هم

به کدامین طرف ای موج روانی که دگر

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۴

 

عهدها شد که نکردی به نگاهی شادم

سست‌عهدا مگر از چشم تو باز افتادم

ز خیال سر زلف تو مرا نیست گزیر

که جز این خط جنون یاد نداد استادم

تو به شیرین‌تر از آنی که به شیرین مانی

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

ای غلام بر سیمین تو زرین کمران

خاکسار کف پای تو سر تا جوران

بکدامین طرف آرم بتماشای تو روی

اینهمه جلوۀ روی تو کران تا بکران

دست امید مکن کونهم از حلقۀ زلف

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

بخطا میرمد آن نرگس فتان از من

که بیک غمزه توان برد دل آسان از من

منت ابر بهار است ز باران سرشگ

بیرخت بر سر یکدشت مغیلان از من

تخم صبرم بدل ای پیر جهاندیده مکار

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

عمر این گردش ایام چه خواهد بودن

گر همه زهر بود کام چه خواهد بودن

دور چشمان شما سر بسلامت بادا

دور چرخ ار نشود رام چه خواهد بودن

خط و زلف تو بزنجیر کشیدند مرا

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۶

 

چند بیهوده دلا اینهمه افغان از من

رخ ز من اشک ز من دیدۀ گریان از من

آنشد ایخواجه که از جانرود پای شکیب

کانزمان دست زمن بود و گریبان از من

عاقلان با همه شوریده دلی حیرانم

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۷

 

ای که با لشکر مژگان دراز آمده‌ای

دل که تاراج تو شد بهر چه باز آمده‌ای

دگران ناز فروشند ولیکن گه و گاه

تو پری‌چهره سراپا همه ناز آمده‌ای

عجب است ای شه خوبان که به صید مگسی

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۰

 

سخت ای لعبت شیرین همه جا رو شده‌ای

عهد دیرینه نپای و گله نشنو شده‌ای

کام فرهاد چه سان تلخ نگردد که بهشر

همه شور است که همخوابۀ خسرو شده‌ای

کس چو خورشید تر اسیر نیارستی دید

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۴ - متفرقه

 

گفتم آید چو شوم پیر دل از زلف تو باز

سر پیرانۀ من بین و تمنای دراز

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۸

 

بس که از آه سحر مشعله روشن کردم

دزد شب را سوی دل راه معین کردم

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۹

 

طاقتم نیست دلا بار غم هجران را

همره قافله کن روز وداعش جان را

قرص خور گر بخم زلف کشیدی چه عجب

اینچنین گوی بیایست چنین چوگان را

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۰

 

کافر عشقم و سودای بتانم دین است

زاهد از حق مگذر دینی اگر هست این است

روز نوروز خط سبز و لب نوشین است

مژده ایدل که بهار آمد و فروردین است

بتمنای طبیبی که ببالین آمد

[...]

نیر تبریزی
 

نیر تبریزی » سایر اشعار » شمارهٔ ۱۶

 

دلبرا الفت رندان کهن کار تو نیست

صحبت مجلس اغیار سزاوار تو نیست

گر قصوری ز سر طرۀ طرار تو نیست

ز چه بازار کس آشفته ز بازار تو نیست

نیر تبریزی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
sunny dark_mode