گنجور

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۹

 

جگر تشنه ام از لعل تو سیراب شود

چه غم است اینکه به کام دل احباب شود

لاف عزلت زدن آن روز تمام است مرا

که خم ابروی او گوشهٔ محراب شود

شمع روشن ننماید شب ظلمانی را

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۳۸

 

قاصدی کو که پیامی برِ دل‌دار برد؟

سوی گلشن خبرِ مرغ گرفتار برد؟

یوسفی کو که به گلبانگِ خریداریِ خویش

سینه‌چاکم چو گل از خانه به بازار برد؟

قوّتی داده به فرهاد و به مجنون ضعفی

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۴۲

 

بوی زلفی به گریبان صبا ریخته اند

طرفه شوری به دماغ دل ما ریخته اند

به سر کوی تو ای قبلهٔ ارباب نیاز

نقش پیشانی دل تا به سما ریخته اند

صفحهٔ خاطر افلاک ندارد ز انجم

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۳

 

گر به شوخی شرری در پر پروانه زدند

آتش عشق مرا در دل دیوانه زدند

وقت مستان تو خوش باد که در دیر مغان

باده با محتسب شهر، حریفانه زدند

جگر خویش فشردند و به ساغر کردند

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۴

 

تهمت برق تجلی ست که بر طور زدند

آتش از جلوه مرا بر دل پرشور زدند

عشقی از نو به کف خاک من افکنده بساط

باز خرگاه سلیمان، به دل مور زدند

می شود از نفسم، زخم جگرها تازه

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۵

 

بیخودان بانگ اناالحق که درین دار زدند

آتشی بود که در خرمن پندار زدند

عاشقان را نرسد غیرگل داغ، چو شمع

آتشین لاله درین بزم به دستار زدند

حال جان سوختگان، سوخته جانان دانند

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶

 

یاد وصلی که دل از هجر خبردار نبود

در میان این تن ویران شده دیوار نبود

حسن درپیرهن عشق تجلّی می کرد

پردهٔ دیده حجاب رخ دیدار نبود

داشت جا، فاخته در جامهٔ یکتایی سرو

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۷

 

شب که در خلوت اندیشه تمنّای تو بود

گل داغ دل من انجمن آرای تو بود

جلوه در آینه ام پرتو رخسار تو داشت

سینه آتشکدهٔ حسن دلارای تو بود

مژه بر هم نزدم آینه سان در همه عمر

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۸

 

بزم وصل است و غم هجر همان است که بود

دل پر از حسرت دیدار، چنان است که بود

نکهت وصل چه حاصل که چمن پیراشد؟

بر رخ کاهیم آن رنگ خزان است که بود

چه خماری ست که از خون دو عالم نشکست؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۲

 

طاق میخانهٔ مستان خم ابروی تو بود

صاف پیمانهٔ عرفان، رخ نیکوی تو بود

خسرویها به هوایت دل مسکینم کرد

گنج بادآور من خاک سر کوی تو بود

صبح دیوانه ی آن چاک گریبان می گشت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۳

 

همّت ما مدد پیر و جوان خواهد بود

خاک ما خاک مراد دو جهان خواهد بود

گرد عصیان اگر از چهرهٔ جان افشانی

آستین کرمت را چه زیان خواهد بود؟

عکس بیرون نرود ز آینهٔ حیرت ما

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵

 

در دل سخت تو هر چند که جا نتوان کرد

دامن وصل تو از دست رها نتوان کرد

به همین جرم که از کوی تو دور افتادم

ترک عاشق کشی و منع جفا نتوان کرد

دم غنیمت شمر و جام صبوحی مگذار

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۸

 

چند پرسی نگهش با دل افگار چه کرد

برق بی باک عیان است که با خار چه کرد

در بساطم اثری از دل و دین نیست به جا

به من ساده دل آن طرّهٔ طرّار چه کرد

گر بگویم، دل سنگین صدف گردد آب

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۰۹

 

دلم از زمزمه عشق پریشان می‌کرد

مرغ بی‌بال و پری یاد گلستان می‌کرد

گرچه می‌داد لب تلخ عتابش، زهرم

دل تسلّی به شکرخندهٔ پنهان می‌کرد

رخنهٔ دام، به رویم در فیضی می‌بود

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۷

 

میگساران چو هوای گل و شمشاد کنید

لختی از خون جگر خوردن ما یاد کنید

خوش قدان، خسرو وقت اید به اقبال بلند

ملک دل زآن شما شد، ستم آباد کنید

به وفا خاطر عشّاق توان داشت نگاه

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۹

 

لب لعلت به پیامی دل ما شاد نکرد

کلک مشکین تو از غمزدگان یاد نکرد

می کند آنچه جگرکاو نگاه تو به دل

به رگ جان کسی، نشتر فولاد نکرد

سرو ناز تو که عمر ابدی سایهٔ اوست

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۲

 

کاش خضری به من بادیه پیما برسد

که سراغ حرمم تا در ترسا برسد

دل و دین را چه کنم عرضه به جولانگه تو؟

مشکل این جنس فرومایه به یغما برسد

ناله تا کی شکند، در جگر خویش سپند؟

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

 

خفته بودم به سرم دولت بیدار رسید

لله الحَمْد مرا دیده به دیدار رسید

بگریز ای خرد خام که عشق آمد مست

برو ای عربده جو، حیدر کرار رسید

یار پنهانی ما چشم جهان روشن ساخت

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۶

 

کار رسوایی ما حیف به پایان نرسید

نارسا طالع چاکی که به دامان نرسید

دل بر آن شبنم لب تشنه مرا می سوزد

که به سرچشمهٔ خورشید درخشان نرسید

تا به پای علم دار نیاوردش عشق

[...]

حزین لاهیجی
 

حزین لاهیجی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

بود آیا که ره مهر و وفا بگشایند؟

در فیضی به دل، از مصر لقا بگشایند

ای خوش آن وقت که در دامن شب های دراز

شب نشینان گره از زلف دوتا بگشایند

دیدن حسن دل افروز تو را دیده کم است

[...]

حزین لاهیجی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۸
sunny dark_mode