خاقانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۹ - در مرثیهٔ فرزند خود رشید الدین
بر سر شه ره عجزیم کمر بربندیم
رخت همت ز رصدگاه خطر بربندیم
لاشهٔ تن که به مسمار غم افتاد رواست
رخش جان را به دلش نعل سفر بربندیم
بار محنت به دو بختی شب و روز کشیم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۷
چار چیز است خوش آمد دل خاقانی را
گر کریمی و معاشر مده این چار ز دست
مال پاشیدن و پوشیدن اسرار کسان
باده نوشیدن و بوسیدن معشوقهٔ مست
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۵
گرچه خاقانی از اصحاب فروتر بنشست
نتوان گفت که در صدر تو او کم قدر است
صدر تو دایرهٔ جاه و جلال است مقیم
در تن دایره هرچا که نشینی صدر است
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۱
ده دهی باشد زر سخنم گرچه مرا
چون نجیبان دگر جامه به زر معلم نیست
ترک چون هست به انداختن زوبین جلد
چه زیان دارد اگر مولد او دیلم نیست
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۹
هر که در قوم بردگ است امامش خوانند
هر که دل صید کند صاحب دامش خوانند
افضل این مصرع برجسته ندانیم که گفت
هرکه شمشیر زند خطبه به نامش خوانند
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷۶
ای امیر امرای سخن و شاه سخا
به سخن مثل عطارد به سخا چون خورشید
توئی استاد سخن هم توئی استاد سخا
حاتم طائی شاگرد تو زیبد جاوید
میر میران توئی و ما همه رسمی توایم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۲۱
تا به خط شط ارجیش درنگ است مرا
بحر ارجیش ز طبعم صدف افزود صدف
بحر ارجیش فزود از قدم من آنسانک
برج برجیس ز یونس شرف افزود شرف
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۶۹
چشم خونین همه شب قامت شب پیمایم
تا ز خونین جگرش لعل قبا آرایم
ریسمان از رگ جان سازم و سوزن ز مژه
دیده را دوختن لعل قبا فرمایم
اول از عودم خائیدهٔ دندان کسان
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۷۳
وقت آن است کز این دار فنا درگذریم
کاروان رفته و ما بر سر راه سفریم
زاد ره هیچ ندانیم چه تدبیر کنیم
سفری دور و دراز است ولی بیخبریم
پدر و مادر و فرزند و عزیزان رفتند
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹۶
خواجه بر استر رومی خر مصری میدید
گفتم از صد خر مصری است به آن دل دل تو
تو به قیمت ز خر مصر نهای کم به یقین
نه ز بانگ خر مصری است کم آن غلغل تو
آن خر مصر عبائی است و ز اطلس جل او
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۰۰
من که خاقانیم این مایه صفا یافتهام
که به دل در حق بدخواه شدم نیکی خواه
چون شوم سوخته از خامی گفتار بدان
به نکوکار پناه آرم و او هست گواه
که نگویم که مکافات بدیشان بد کن
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۱۱
تو همه کاخ طرب سازی و خاقانی را
در همه تبریز اندهکدهای بینم جای
او بدین یک درهٔ خویش تکلف نکند
تو بدین ششدرهٔ خویش تفاخر منمای
ماه در هفت فلک خانه یکی دارد و بس
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۳۸
دی شبانگه به غلط تا به لب دجله شدم
باجگه دیدم و نظاره بتان حرمی
بر لب دجله ز بس نوش لب نوشلبان
غنچه غنچه شده چون پشت فلک روی زمی
نازنینان عرب دیدم و رندان عجم
[...]
خاقانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۴۶ - در مرثیهٔ اهل بیت خود
چشمهٔ خون ز دلم شیفتهتر کس را نی
خون شو ای چشم که این سوز جگر کس را نی
تنم از اشک به زر رشتهٔ خونین ماند
هیچ زر رشته ازین تافتهتر کس را نی
هیچ کس عمر گرامی نفروشد به عدم
[...]